صحبت های دکتر اقلیما (رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی)در مورد بازگرداندن نیما(دومین قربانی کودک آزاری در چند روز گذشته)به خانواده اش



ادامه مطلب ...

دنیا نه اونقدر ارزش داره که انسان آرزوی عمر طولانی بکنه و نه اونقدر بی ارزشه که انسان آرزوی مرگ بکنه!!!

 

«مددکار اشتباهی»

 

فقرررررررررررررررررررررررررررررررر

داشتم دنبال مطالب مرتبط با درس دکتر اقلیما می گشتم که به این متن در مورد فقر از دکتر شریعتی برخوردم واسه من که خیلی جالب بود گفتم بذارم رو وب شاید واسه شما هم جالب باشه

 

میخواهم  بگویم

فقر  همه جا سر میکشد

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی  هم  نیست

فقر ، چیزی را  " نداشتن " است ، ولی  ، آن چیز پول نیست ،طلا و غذا نیست 

فقر،همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند

فقر ،تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند

فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود

فقر ،  همه جا سر میکشد

                    فقر ، شب را " بی غذا  " سر کردن نیست
                  فقر ، روز را  " بی اندیشه"   سر کردن است

دکتر شریعتی

 

بی خیال خر ما از کره گی دم نداشت!!!

وقتی تو خودت گیر می کنی 

وقتی همه چیز برات میشه یه سوال ! ؟؟؟

وقتی توی تکرار صحنه ها اسیر میشی

وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی

وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی 

وقتی مطمئنی ! اونی که امروز می یاد فردا میره ..

وقتی مجبوری خودتم گول بزنی 

وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو نداری !!!

وقتی می دونی هیچ کس و هیچ چیز خودش نیست

وقتی می دونی همه چی دروغه

وقتی می دونی که نباید به هیچ قول و قراری ! اعتماد کنی

وقتی می فهمی که نباید می فهمیدی ..

وقتی روزگار یادت میده که باید سوخت و ساخت

وقتی می خندی به اینکه کارت از گریه گذشته 

وقتی قراره هیچ چی جای خودش نباشه

وقتی منتظر یه اتفاقی و اون اتفاق هیچ وقت نمی افته ..

 وقتی نباید اونی باشی که هستی  

وقتی بهت می فهمونن دوست داشتن یه معاملست ! 

وقتی تو رو بخاطر صداقتت محکوم می کنن   

وقتی خوشحال میشن که غرورت بشکنه

وقتی حرفاتو فقط دیوار می فهمه ! ...

...

..

وقتی فقط می تونی بگی خدایا راضی ام به رضای تو ...

پس با تمام وجودت بگو :

بی خیال هر چی دوست داشتی بگو(اگه دوست داشتی واسه منم بنویس)

اینجا دروازه غار است و آنجا خانه کودک شوش!!!



ادامه مطلب ...




شخصیت شناسی با پرندگان




 

 

ادامه مطلب ...

جایی که تمام والدین دختران فراری به آن خواهند رسید.

 او می خواست یاد بگیرد که چطور گام بردارد، از کدام راه برود. اما تو سکوت کردی و من پشت به او کردم و رفت تا دیگران راه های دیگری به او یاد بدهند، که چگونه گام بردارد و به کجا برود. او می خواست شاد باشد از جنس شادی های ما اما به خاطر اینکه همرنگ ما نبود، تو از او دریغ کردی و من هم چشمهایم را بستم و نادیده اش گرفتم ودیگران به او شادی های توهم زا آموختند.او می خواست که برایش حرف بزنی تا صمیمیت را بیاموزد، اما تو رفتی و من هم او را تنها گذاشتم. او ماند با یک دنیا سئوال. به این ترتیب دیگران فرصت را مغتنم شمردند تا او را ببرند و صمیمیتی از جنس خودشان به او یاد بدهند. او رفت تا امروز کسی نداند که به کجا رفت، چرا رفت و چگونه تا این حد سریع به پرتگاه زندگی نزدیک شد. آری اگر آن روز من و تو دست هایش را می گرفتیم و پا به پای خویش می بردیم ، از زلالی آب ، از شادی های زیبای خود می گفتیم او امروز کنار ما و همرنگ ما بود، جرم او فقط این بود که همرنگ ما نبود. ما خواستیم با فریاد او را متوقف کنیم، اما او به آرامش، نگاه محبت آمیز و به یک سنگ صبور نیاز داشت. او دست هایش را دراز کرده بود تا کمکش کنیم اما من و تو دست هایش را رها کردیم و اودست هایش را به دیگران سپرد تا او را به هرجایی که می خواهند ببرند.

 اما هنوز هم دیر نیست هنوز فرزندان دیگری داریم که به آغوش ما ،محبت صادقانه ما ،توجه ما و... نیاز دارند پس بیایید آغوشمان را باز کنیم ،بی دریغ به آن ها محبت کنیم ،صادقانه به سوالهایشان پاسخ دهیم ،بی منت به آن ها توجه کنیم و... تا دوباره به اینجا نرسیم و چه بهتر باشد اگر هیچ گاه به اینجا نرسیم آری هنوز هم دیر نیست.


مرتضی دانائی فر(مددکار اجتماعی)