هنوز هم بعد از این همه سال، چهرهی ویلان را از یاد نمیبرم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت میکنم، به یاد ویلان میافتم ...
ادامه مطلب ...همیشه برای خودکشی زود است…صبر کنید…حتما شاهد اوضاع بدتر هم خواهید بود...
جهان سوم جاییست که آدمها اگر دلشان بگیرد، مجبورند بروند قبرستان، بیمارستان، تیمارستان یا آسایشگاه سالمندان، تا بفهمند غمهای بزرگتری هم هست، نکند که دلشان هوای شادی کند...
زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت.
یادم می آید منتظر شدم ببینم آیا پدرم هم متوجه سوختگی بیسکویت ها شده است؟!
در
آن وقت، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت
دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود؟
خاطرم
نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا
میکردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویتهای سوخته می مالید و لقمه لقمه
آنها را می خورد.
یادم
هست آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم، شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویت
ها از پدرم عذرخواهی می کرد و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که
گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویتهای خیلی برشته هستم.
همان شب، کمی بعد که رفتم بابام را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویتهاش سوخته باشد؟
او
مرا در آغوش کشید و گفت: مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و
خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمی کشد!
زندگی
مملو از چیزهای ناقص... و انسان هایی است که پر از کم و کاستی هستند. خود
من در بعضی موارد، بهترین نیستم، مثلاً مانند خیلی از مردم، روزهای تولد و
سالگردها را فراموش میکنم.
اما
در طول این سالها فهمیده ام که یکی از مهمترین راه حل ها برای ایجاد روابط
سالم، مداوم و پایدار؛ درک و پذیرش عیب های همدیگر و شاد بودن از داشتن
تفاوت با دیگران است. و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که
قسمت های خوب، بد، و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و با انسان ها رابطه
ای داشته باشی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نخواهد شد.
این
موضوع را می توان به هر رابطه ای تعمیم داد. در واقع، تفاهم، اساس هر
روابطی است، هر رابطه ای با همسر یا والدین، فرزند یا برادر، خواهر یا حتی
یک دوست!
کلید دستیابی به شادی خود را در جیب کسی دیگر نگذارید بلکه آن را پیش خودتان نگهدارید.
بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید، و آری، حتی از نوع سوخته که حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.!
نمیتوانم در این دنیای خاکی با ما زندگی میکرد و در زندگی همه ما حضور داشت. متاسفانه هر جا که میرفتیم نام او را میشنیدیم. اینک ما "نمیتوانم" را در جایگاه ابدیاش به خاک سپردهایم.»
ادامه مطلب ...آیا خدا شیطان را خلق کرد؟
استاد دانشگاه با این سوالها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند. آیا خدا
هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: بله او خلق کرد
استاد پرسید: آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟
شاگرد پاسخ داد: بله آقا
استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون
شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست، خدا نیز
شیطان است
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر
توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافهای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟
استاد پاسخ داد: البته
شاگرد ایستاد و پرسید: استاد، سرما وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکردهای؟
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: در واقع آقا، سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که
ما از آن به سرما یاد میکنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را
میتوان مطالعه و آزمایش کرد. وقتی که انرژی داشته باشد یا آن را انتقال
دهد و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا
آن را دارا باشد. صفر مطلق نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون
حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای این که از
نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد.
شاگرد ادامه داد: استاد تاریکی وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد.
شاگرد گفت: دوباره اشتباه کردید آقا! تاریک هم وجود ندارد. تاریکی در
حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آن را مطالعه و آزمایش
کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان
نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد.
اما شما نمیتوانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور
دنیایی از تاریکی را میشکند و آن را روشن میسازد. شما چطور میتوانید
تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که
میکنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست
است؟ تاریکی واژهای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار
ببرد.
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: آقا، شیطان وجود دارد؟
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او
را هر روز میبینیم. او هر روز در مثالهایی از رفتارهای غیر انسانی بشر
به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونتهای بیشماری که در
سراسر دنیا اتفاق میافتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز
شیطان نیست.
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود
ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و
سرما. کلمهای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا
شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را
در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود
میآید و تاریک که در نبود نور میآید.
نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتن بود