تکدی گری نوین

تکدی گری نوین

تکدی‌گری را می توان تحت عنوان «دست دراز کردن» برای کسب درآمد تعریف کرد که به موجب آن فرد متکدی از دسترنج دیگران بهره‌مند شده و زندگی خود را می گذراند. این پدیده اجتماعی سابقه ای بسیار طولانی داشته و در معنای سنتی آن، تداعی کننده افرادی ژنده پوش با سر و وضعی نامناسب است که به واسطه شرایط خود و برای گذران زندگی تقاضای دریافت کمک‌های نقدی و غیر نقدی از رهگذران دارند. اما آن گونه که پیداست این پدیده اجتماعی همانند هر پدیده دیگری از تغییرات ناشی از تکنولوژی و عصر مدرنیته مصون نمانده است و دنیای معاصر و ویژگی ها و شرایط خاص آن ابعاد این پدیده را پیچیده تر از قبل کرده است. در حال حاضر این پدیده علاوه بر تداعی تصاویر قبلی تداعی کننده افراد شیک پوشی نیز هست که با ظاهری کاملا موجه و با ارائه دلایلی همچون مورد دستبرد قرار گرفتن، ارائه نسخ درمانی و... سعی در تحریک عواطف و احساسات انسان دوستانه مردم دارند. این پدیده که دیگر می توان برای آن عنوان حرفه یا شغل را به کار برد پا را فراتر نهاده و چند صباحی است که پا در کفش موسسات و سازمان های غیر دولتی و حرفه های یاورانه ای همچون مددکاری اجتماعی کرده است.

متکدیان نوین با چهره‌ای آراسته

تمامی ما هر روزه شاهد حضور افرادی تحت عنوان نمایندگان موسسات خیریه در راهروهای مترو، ایستگاه های اتوبوس، پشت چراغ قرمز، خیابان‌های پرتردد و... جهت جمع آوری کمک های مالی و غیرمالی برای موسسات متبوعشان (موسسات واقعی یا کذایی) هستیم. افرادی که با ارائه یک کارت شناسایی عمدتا تحت عنوان مددکار، یک برگ حکم ماموریت از طرف یک موسسه خیریه و تعدادی رسید پرداخت، از شما درخواست کمک می‌کنند. کمک به موسسه ای که به گفته آنان در حال باز کردن گره‌های فراوانی از مشکلات آسیب دیدگان اجتماعی و نیازمندانی همچون زنان سرپرست خانوار، کودکان فاقد سرپرست، افراد سرطانی و... است. حال آنکه مشاهدات و پیگیری‌های مستقیم و غیر مستقیم حکایت از آن دارد که کمک‌های جمع‌آوری‌شده پس از کسر درصد توافق شده بین فرد به اصطلاح مددکار و مدیرعامل موسسه مورد نظر، صرف رفع نیازها و احتیاجات خود اعضای هیات‌مدیره و متولیان این موسسات می‌شود. عملی که جز تکدی‌گری نوین عنوان دیگری برای آن نمی توان یافت. این متکدیان نوین با چهره ای آراسته و تحت پوشش انجام کار خیریه علاوه بر زیرپا گذاشتن اصول اخلاقی و حرفه‌ای، خواسته و ناخواسته باعث هدر رفتن سرمایه‌هایی می شوند که بعضی از آنها به سهولت قابل بازگشت نیست. سرمایه‌های ارزشمندی همچون اعتقاد و اعتماد به کارهای خیر، موسسات خیریه و حرفه‌های یاورانه. در این میان تنها ضررکنندگان، مردم هستند چه مردمی که در جایگاه خیر و کمک کننده، پول و اعتماد خود را از دست می دهند و چه مردمی که در جایگاه نیازمندان و آسیب دیدگان اجتماعی از حمایت‌های خالصانه همنوعانشان محروم می‌شوند. اما سوال همیشگی در ارتباط با پدیده‌های اجتماعی این است که متولی سازماندهی این موسسات و این قبیل افراد کیست؟ وزارت کشور؟ نیروی انتظامی؟ سازمان بهزیستی؟ شهرداری؟ سازمان ملی جوانان؟ یا...

نبود متولی مشخص

اگرچه در حال حاضر تنها ارگان رسمی صدور مجوز برای موسسات خیریه سازمان بهزیستی کشور می باشد اما صدها موسسه و سازمان خیریه وجود دارد که مجوز فعالیت خود را از سازمان ها و نهادهای دیگری دریافت کرده اند. به همین دلیل به نظر می رسد در چنین مواقعی (صرفا در مواقع پاسخگویی) پیدا کردن متولی مصداق بارز همان ضرب المثل معروف «پیدا کردن سوزن در انبار کاه» است. با فرض عدم وجود متولی مشخص و اگر با اندکی تسامح بپذیریم که با وجود هزاران مرکز خیریه مجوز دار و بی مجوز در کشور نظارت دقیق بر تک تک این موسسات عملا امکان پذیر نمی باشد اما به نظر می رسد چهار ضلع درگیر در این پدیده (سازمان های متولی، موسسات خیریه، حرفه های یاورانه و مردم) می توانند با انجام اقداماتی از شیوع هر چه بیشتر این پدیده نابهنجار اجتماعی جلوگیری نمایند. سازمان های متولی علاوه بر انجام وظایف نظارتی که جزو وظایف ذاتی آنها محسوب می شود می توانند با صدور یک بخشنامه به تمامی موسسات زیر نظر خود در جهت ممنوعیت این‌گونه اقدامات و یادآوری نحوه برخورد با این گونه تخلفات از یک سو و اطلاع رسانی مناسب در این زمینه به عموم مردم از طریق کانال های ارتباطی فراگیر همچون رسانه ملی از سوی دیگر، مسئولیت خود را انجام دهند. همچنین از سازمان هایی همچون شهرداری تهران نیز انتظار می رود صرفا داشتن مجوز از سازمان های ذی ربط را به‌عنوان تنها ملاک و معیار برای در اختیار قرار دادن فضا و غرفه به موسسات خیریه در معابر عمومی مدنظر قرار ندهند و زمینه عرض اندام برای موسساتی که اصول اخلاقی و حرفه ای را رعایت نکرده و با استفاده از هر روش درست و نادرستی سعی در جلب کمک های نقدی و غیرنقدی مردم دارند، فراهم نکنند. موسسات خیریه نیز لازم است با پایبندی کامل به اصول حرفه ای و اخلاقی از راه های مجاز سعی در جلب مشارکت های مردمی نموده و با ارائه گزارش های مالی شفاف به سازمان‌های متولی و عامه مردم به جلب هر چه بیشتر اعتماد مردم کمک نمایند. از آنجایی که اکثر این افراد تحت عنوان مددکاران اجتماعی اقدام به این عمل می کنند از انجمن های مددکاران اجتماعی که تعداد آنها از تعداد داعیه داران این رشته و حرفه نیز فراتر می رود انتظار می رود ضمن پیگیری علت معرفی افراد غیر متخصص در موسسات مختلف تحت عنوان مددکار اجتماعی با انجام اقداماتی نظیر: پیگیری تصویب ساز و کارهای قانونی جهت عدم استخدام غیر مددکاران اجتماعی در ردیف های شغلی این حرفه در سازمان های دولتی و غیر دولتی، پایش و ارزشیابی اقدامات و فعالیت های مددکاران اجتماعی شاغل در سازمان‌های مختلف، نیازسنجی و برگزاری دوره‌های آموزشی موردنیاز و پیگیری عدم پذیرش دانشجو در دانشگاه های غیرتخصصی، گام های موثری در جهت شناساندن اصولی این رشته به عامه مردم، مسئولان و متخصصان و... بردارند. به طور قطع شناسایی هر چه بیشتر این رشته می تواند به کاهش سوءاستفاده ها تحت عنوان این حرفه و سایر حرفه‌های یاورانه منجر شود. لازم به ذکر است که این وظیفه برعهده انجمن‌های علمی و صنفی سایر حرفه‌های یاورانه نیز بوده و نیاز است که با جدیت بیشتری در زمینه های ذکر شده برای دفاع از حقوق همکیشان خود ورود نمایند.

زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و حرفه‌ای

به جرات می توان گفت با توجه به نبود متولی مشخص، مردم در معنای عام آن مهم‌ترین ضلع این پدیده بوده و با حفظ اعتماد و اطمینان به کارهای خیرخواهانه و موسسات معتبر و همچنین عدم کمک به موسسات و افرادی که با زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و حرفه ای سعی در تحریک احساسات انسان دوستانه آنان دارند می توانند گام مهمی در کمرنگ شدن این پدیده نابهنجار بردارند. بی شک نحوه جذب مشارکت های مردمی، شفافیت مالی و رعایت اصول اخلاقی و حرفه ای (مانند عدم ارائه اطلاعات خصوصی افراد تحت پوشش و رعایت اصل رازداری و کرامت انسانی افراد) می تواند ملاک های مهمی در تفکیک موسسات خیریه قابل اعتماد و غیر قابل اعتماد باشد.


مرتضی دانایی فر*

* مددکار اجتماعی

منبع: روزنامه آرمان امروز

مددکاری اجتماعی خیابانی!!!

مددکاری اجتماعی خیابانی!!!

مرتضی دانائی فر*

تمامی ما هر روزه شاهد حضور افرادی تحت عنوان مددکار اجتماعی در راهرو های مترو، ایستگاه های اتوبوس، پایانه های مسافربری، خیابان های پرتردد و ... جهت جمع آوری کمک های مالی و غیرمالی برای موسسات خیریه آن هم به شیوه کاملا غیرحرفه ای (ارائه تمامی مشخصات مددجویان که مغایرت با اصل رازداری مددکاری اجتماعی دارد و مغایرت با سایر اصول این حرفه که از حوصله این بحث خارج است) هستیم. جدای از صحیح نبودن این شیوه و عدم تناسب و ارتباط این فعالیت با حرفه مددکاری اجتماعی، جای بسی تاسف است که این افراد با صدای بلند خود را به عنوان مددکار اجتماعی معرفی کرده و عامه مردم، مسئولین و متخصصین که شناخت اندکی از این رشته دانشگاهی دارند، بدین شکل با این حرفه و فعالیت های آن آشنا می شوند. این در حالی است که اکثر (تمامی) این افراد جدای از نداشتن تحصیلات مرتبط با این حرفه، تحصیلات دانشگاهی نیز ندارند. این گونه فعالیت ها و اقدامات مشابه، باعث شناساندن غلط این رشته و حرفه به مخاطبان گردیده و مددکاران اجتماعی حرفه ای باید در برابر مردم و متخصصین پاسخگوی سوالات آن و تصحیح تصورات قالبی شکل گرفته در ارتباط با شرح وظایف و حوزه های فعالیت خود باشند که همین امر در کنار عدم توجه به نیازهای مادی و غیرمادی این متخصصان و نادیده و ناچیز شمردن اقدامات آنان و ... باعث سرخوردگی آنان شده و زمینه فرسودگی شغلی آنان را فراهم می کند. در همین راستا لازم است که انجمن های مددکاران اجتماعی که تعداد آن ها از تعداد داعیه داران این رشته و حرفه نیز فراتر می باشد! به جای یارگیری های سنتی جهت تقابل با یکدیگر، در قبال این گونه مسائل واکنش های لازم انجام داده و در کنار آن اقداماتی نظیر: پیگیری تصویب ساز و کارهای قانونی جهت عدم استخدام غیر مددکاران اجتماعی در ردیف شغلی این حرفه در سازمان های دولتی و غیر دولتی، پایش و ارزشیابی اقدامات و فعالیت های مددکاران اجتماعی در سازمان های مختلف، نیاز سنجی و برگزاری دوره های آموزشی موردنیاز، پیگیری عدم پذیرش دانشجو در دانشگاه های علمی کاربردی تحت عنوان مددکاران متخصص! در حوزه های مختلف (این در حالی است که تعدادی از داعیه داران این حرفه خود متولی راه اندازی این رشته ها در دانشگاه های علمی کاربردی و پیام نور می باشند!)، پیگیری تشکیل نظام مددکاری اجتماعی، برگزاری همایش ها سمینارها و سایر اقدامات لازم جهت شناساندن اصولی این رشته به عامه مردم، مسئولین و متخصصین و ... صورت گیرد.

 

مددکار اجتماعی*

منبع: روزنامه آرمان

یک مددکار اجتماعی: 
دانایی فر:جشنواره ازدواج ضرورت تشابه فرهنگی خانواده‌ها را گوشزد کند
یک مددکار اجتماعی معتقد است با وجود تحولات فرهنگی هنوز خانواده و فرهنگ‌های خانوادگی نقش مهمی در زندگی افراد دارد. از همین رو جشنواره ملی ازدواج و خانواده جوان باید بی‌توجهی به این عناصر مهم آن هم در امر خطیری مانند ازدواج را به جوانان گوشزد کند.
به گزارش ستاد خبری جشنواره ازدواج و خانواده جوان «مرتضی دانایی فر» با بیان این مطلب گفت: «بی‌شک ازدواج بزرگ‏‌ترین و مهم‏‌ترین حادثه زندگى هر انسانی است و موفقیت یا شکست در آن سرنوشت ساز است. ازدواج و زندگى مشترک وقتى ثمر بخش، سودمند و ماندگار است که روحیه‏‌ها، غرایز و طرز تفکر دو طرف، همسو و نزدیک باشد. در غیر این صورت، ریسمان وحدت و یگانگى به ضعف و سستى مى‏گراید و سرانجام گسسته مى‏شود. این همسویی، یگانگی و وحدت در روحیات، طرز تفکر و شرایط اجتماعی و خانوادگی، هم کفو بودن نیز نامیده می‌شود که دین مبین اسلام و تمامی مشاورین نیز در مورد ازدواج بدان (هم کفو بودن دختر و پسر) تاکید دارند. یکی از مصادیق هم کفو بودن دارای فرهنگ نزدیک یا مشابه بودن است. فرهنگ یعنی چه؟ فرهنگ یعنی باید‌ها و نبایدهایی که به ما می‌گوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. فرهنگ به ‌معنای مجموعه آداب و رسوم، سنت‌ها، اخلاقیات، مراسم‌ها و... یک قوم و ملت است. از آنجا که فرهنگ‌ها با هم متفاوت هستند، باید‌ها و نبایدهای آن‌ها نیز فرق می‌کند. حتی گاهی نباید یکی، باید دیگری است.» 
وی افزود: «با وجود این تاکید و توصیه‌ها در حال حاضر به دلیل افزایش سطح تحصیلات دختران و همچنین قبولی دانشجویان در شهر‌های دیگر، شاهد افزایش ازدواج‌های بین فرهنگی هستیم. همچنین با توجه به تحولات فرهنگی در دهه‌های گذشته، بیشتر جوانان به دنبال عدم تبعیت از فرهنگ سنتی والدین خود، در اکثر مسائل زندگی خود به خصوص ازدواج هستند و ازدواج به سبک سنتی را نمی‌پسندند و ترجیح می‌دهند خود شریک آینده زندگیشان را انتخاب کنند. به همین دلیل مراحل آشنایی و حتی قرار و مدارهای عقد و عروسی توسط خود زوجین گذاشته می‌شود. اکثر خانواده‌ها نیز پیرو جو روشنفکری جامعه (روشنفکر مآبانه) از این روند تبعیت نموده و موافق این نوع آشنایی‌ها هستند و معمولا به گفتن این جملات معروف و کلیشه‌ای مانند: «مهم خودشونن، این دو تا می‌خوان با هم زندگی کنن» «خودشون همدیگرو بپسندند ما حرفی نداریم» بسنده می‌کنند. اما از آنجایی که این تفکرات و اقدامات روشنفکرگرایانه، حبابی بیش نیست پس از ازدواج، خانواده‌ها دخالت‌های‌گاه و بیگاه خود را در زندگی زوجین شروع می‌کنند و اینجاست که نقش فرهنگ پر رنگ‌تر می‌شود.»

دانایی فر تاکید کرد: «فراموش نکنیم شخصیت هر فرد در محیط خانواده شکل می‌گیرد، بنابراین هر خانواده با توجه به زمینه‌های فرهنگی و تربیتی خود تاثیر متفاوتی روی فرزندان و در نتیجه چهارچوب شخصیتی آن‌ها می‌گذارد. محیط زندگی، قوم و قبیله، عقاید و باور‌ها، آداب و رسوم و توقعات و انتظارات فرد، از مسائلی است که می‌تواند زندگی مشترک هر عروس و دامادی را با مشکل روبه‌رو کند. ویژگی‌های فرهنگی در تمام مراحل اجرا و برگزاری مراسم ازدواج و آداب و رسوم مربوط به آن تاثیرگذار است؛ اما نقش آن در طول زندگی بیشتر نمایان می‌شود و اختلافات موجود هر روز بیش از پیش باعث درگیری و بحث در مورد مسائل مختلف زندگی می‌شود. تصور کنید در چنین خانواده‌ای، پای یک کودک نیز به میان آید. تربیت و پرورش کودک نیز تبدیل به یکی از زمینه‌های مهم برای ناسازگاری‌های دایمی زن و شوهر خواهد شد. بنابراین هر چه فرهنگ خانواده‌ها به هم نزدیک‌تر باشد سوء تفاهم‌های ناشی از اختلافات فرهنگی کمتر پیش می‌آید. ولی اگر زوجین دارای فرهنگ‌های کاملا متفاوتی باشند خانواده‌ها معمولا متوجه حرف‌ها و نیات رفتار و اقدامات یکدیگر نمی‌شوند و سوء تفاهم‌ها زیادی پیش خواهد آمد و شکاف‌های عمیقی را در روابط خانواده‌ها و زوجین ایجاد خواهد کرد.»

“به عمل کار برآید به سخندانی نیست”

حدود ۵۶ سال از تاسیس مدرسه عالی مددکاری اجتماعی و ورود حرفه مددکاری اجتماعی به عنوان یک رشته تخصصی در ایران می گذرد. این حرفه علیرغم سابقه ی ۵۶ ساله خود همچنان حرفه ای کمتر شناخته شده در بین عامه مردم و حتی قشر تحصیلکرده جامعه می باشد. البته در سال های گذشته و به واسطه فعال تر شدن مددکاران اجتماعی در عرصه های مختلف از جمله گرفتن نقش ها و پست های کلیدی و تعیین کننده در سازمان های مختلف و استفاده از تریبون رسانه های جمعی مانند: تلویزیون، روزنامه ها، جراید و … و همچنین فعال تر شدن بیشتر این افراد در دنیای مجازی، تبدیل به حرفه شناخته شده تری شده است.
علاوه بر این، اکثر قریب به اتفاق مددکاران اجتماعی، در راستای شناساندن خدمات تخصصی این حرفه و رساندن جایگاه آن به نقطه مطلوب و مورد نظر، اقدام به توضیح و تفسیر خدمات آن با استفاده از ابزار مختلف می نمایند. هرچند که این روش در شناسانده شدن این حرفه کمک شایانی نموده و در آینده نیز مثمر ثمر خواهد بود اما باز هم تمامی این موارد، باعث نشده است که مددکاران اجتماعی شاغل در سازمان های مختلف، روزانه درگیر پاسخگویی به سوالاتی از قبیل: “مددکار اجتماعی کارش چیه؟ شما درس خوندین؟ مددکارا کجاها کار میکنن؟ مددکارا همونایی هستند که تو بیمارستان تخفیف می دن؟” که از جانب مردم عادی و حتی افراد متخصص مطرح می شود، نباشند.
به طور قطع علاوه بر کمتر شناخته بودن این حرفه و خدمات آن، حضور افراد غیر متخصص در پست های مددکاری اجتماعی نیز بر این ناآگاهی و برداشت غلط افراد از فعالیت مددکاران اجتماعی، افزوده است. دامنه این اتفاق ( استفاده از افراد غیر متخصص در پست های مددکاری اجتماعی ) به قدری گسترده است که آقای دکتر اقلیما رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی نیز چندی قبل اعلام کردند بیشتر افراد شاغل در پست های مددکاری اجتماعی، مددکار اجتماعی نیستند و همین امر علاوه بر ایجاد مشکل برای ورود به بازار کار مددکاران اجتماعی متخصص، نارضایتی آنان را از برداشت نادرست افراد از این رشته دانشگاهی در پی داشته است.
با توجه به مطالب گفته شده، به نظر می رسد در پی آگاهی نسبی به وجود آمده در طی چند سال گذشته، حال نوبت به آن رسیده است که در کنار این نوع تبلیغات، از خدمات تخصصی ارائه شده توسط مددکاران اجتماعی، نیز برای شناساندن خدمات این حرفه به افراد و گروه های مختلف استفاده نماییم. تاثیرات این نوع تبلیغات که تبلیغات تخصص محور نامیده می شود به مراتب فراتر از برشمردن خدمات ارائه شده از سوی متخصصان این حرفه و توانمندی های آنان به صورت کلامی می باشد. البته ناگفته نماند که تاثیرات منفی عملکرد ضعیف مددکاران اجتماعی نیز تاثیرات به مراتب فراتری خواهد داشت. از مصادیق این نوع تبلیغات می توان به ارائه خدمات تخصصی مددکاری اجتماعی در بخش های مختلفی که متخصصان این رشته شاغل به فعالیت بوده و ورود به سایر بخش های جدیدی که حضور مددکاران اجتماعی متخصص را می طلبد، اشاره نمود.
این امر بدین معناست که در کنار برشمردن فعالیت های موثر و قابل تحسین مددکاران اجتماعی، توجه بیشتری به نحوه ارائه خدمات تخصصی و رعایت اصول و ارزش های این حرفه صورت گیرد. البته ناگفته نماند که این امر مستلزم به روز و کارآمد کردن سیستم آموزشی، استفاده از دوره های آموزشی ضمن خدمت، استفاده از دانش بومی شده، اتحاد و همدلی متولیان این حرفه، تاسیس نظام مددکاری اجتماعی و… می باشد.

مرتضی دانائی فر
کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی

"سامانه ثبت اطلاعات هویتی کودکان پناهنده"

پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک یک کنوانسیون بین‌المللی است که حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کودکان را بیان می‌کند. این کنوانسیون در ۲۰ نوامبر ۱۹۸۹مورد پذیرش مجمع عمومی سازمان ملل متحد قرار گرفت. تاکنون ۱۹۳ کشور (تمام اعضای ملل متحدبه جز ایالات متحده آمریکاو سومالی) این سند را امضاء کرده‌اند و در ۱۴۰ کشور نیز اجرا می‌شود و به این ترتیب مقبول‌ترین سند حقوق بشر در تاریخ است. جمهوری اسلامی ایران نیز در سال 1373 به  صورت مشروط این کنوانسیون را امضاء کرده است. انجمن حمایت از حقوق کودکان نیز در همین سال و در راستا و با هدف اشاعه این پیمان نامه شروع به فعالیت نموده است.

این کنوانسیون شامل ۵۴ ماده و دو پروتکل اختیاری می باشد. براساس ماده اول  این پیمان نامه، کودک به هر فرد زیر 18 سال اطلاق می گردد و براساس ماده دوم کشورهای‌ طرف‌ کنوانسیون‌، موظفند حقوقی‌ را که‌ در این‌ کنوانسیون‌ در نظر گرفته‌ شده‌، برای‌ تمام‌ کودکانی‌ که‌ در حوزه‌ قضائی‌ آنها زندگی‌ می‌کنند بدون‌ هیچگونه‌ تبعیضی‌ از جهت‌ نژاد، رنگ‌، جنسیت، زبان، مذهب‌، عقاید سیاسی‌، ملیت‌، جایگاه‌ قومی ‌و اجتماعی‌، مال‌، عدم‌ توانایی‌، تولد و یا سایر احوال‌ شخصیه‌ والدین‌ و یا قیم‌ قانونی‌ محترم‌ شمرده‌ و تضمین‌ نمایند. از تمامی حقوقی که در این پیمان نامه برای کودکان در نظر گرفته شده است تعدادی از آن در کشور ما بدان توجه گردیده است و بعضی دیگر علیرغم گذشت 20 سال از پذیرفتن این پیمان نامه همچنان مغفول مانده و نیازمند توجه، فرهنگ سازی و تدوین مقررات  و دستورالعمل هایی برای رسیدن به نقطه مطلوب مورد نظر این پیمان نامه دارد. از جمله حقوق مغفول مانده می توان به حقوقی که در ماده 7 و 8 این پیمان نامه ذکر شده است اشاره کرد.

ماده‌ 7:

 1. تولد کودک‌ بلافاصله‌ پس‌ از به‌ دنیا آمدن‌ باید ثبت‌ گردیده و از حقوقی‌ مانند حق‌ داشتن‌ نام‌، کسب‌ تابعیت‌ و در صورت‌ امکان‌، شناسایی‌ والدین‌ و قرار گرفتن‌ تحت‌ سرپرستی‌ آنها برخوردار شود.

 2. کشورهای‌ طرف‌ کنوانسیون،‌ باید این‌ حقوق‌ را مطابق‌ با قوانین‌ ملی‌ و تعهدات‌ خود طبق‌ اسناد بین‌المللی‌ مربوطه‌ در این‌ زمینه‌، خصوصاً در مواردی‌ که‌ کودک‌ در صورت‌ عدم‌ اجرای‌ آنها آواره‌ محسوب‌ گردد، لازم‌الاجرا تلقی‌ نمایند.

 ماده‌ 8:

 1. کشورهای‌ طرف‌ کنوانسیون،‌ باید حق‌ کودک‌ برای‌ حفظ‌ هویت‌ خود، من‌ جمله‌ ملیت‌، نام‌ و روابط‌ خانوادگی‌ را طبق‌ قانون‌ و بدون‌ مداخله‌ تضمین‌ نمایند.

 2. در مواردی‌ که‌ کودک‌ به‌ طور غیرقانونی‌ از تمام‌ یا برخی‌ از حقوق‌ مربوط‌ به‌ هویت‌ خود محروم‌ شود، لازم است کشورهای‌ عضو، حمایت‌ و مساعدتهای‌ لازم‌ را برای‌ استیفای‌ سریع‌ حقوق‌ فوق‌ به‌ عمل‌ آورند.

در کشور ما برای ثبت تولد و صدور تابعیت و اوراق هویتی برای کودکان پناهنده مشکل قانونی وجود دارد. این در حالی است که بی هویتی و نداشتن اوراق هویتی مسائل و مشکلات فردی و خانوادگی متعددی را در آینده برای این افراد به وجود خواهد آورد. علاوه بر این جامعه نیز از عواقب مخرب و آسیب زای این بی هویتی نیز در امان نخواهد بود. در همین راستا پیشنهاد می گردد مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک به عنوان متولی رسمی اجرای پیمان نامه جهانی حقوق کودک در ایران با همکاری با سایر سازمان ها و موسسات مربوطه از جمله: انجمن حمایت از حقوق کودکان، صندوق بین المللی حمایت از کودکان (یونیسف) و دیگر سازمان ها و موسسات فعال در حوزه کودکان پناهنده اقدام به راه اندازی سامانه ای با عنوان "سامانه ثبت اطلاعات هویتی  کودکان پناهنده" نماید تا از این طریق اطلاعات هویتی این کودکان از جمله: زمان تولد، نام و نام خانوادگی، نام والدین، محل تولد و سایر اطلاعات لازم و ضروری در این سامانه ثبت گردیده و بدین طریق از مشکلات فراوانی که این کودکان در آینده در ارتباط با بی هویتی و نداشتن اوراق هویتی معتبر دارند تا حدودی کاسته شود. امید است این امر که به نوعی احقاق غیر رسمی این حق کودکان می باشد در آینده منجر به احقاق رسمی این حق و سایر حق و حقوق آنان در چهارچوب پیمان نامه جهانی حقوق کودک گردد.




مرتضی دانائی فر*:مددکار اجتماعی و فعال حقوق کودک*




لینک خبر :  http://armandaily.ir/?News_Id=92376

ریشه مشکلات ما:‌ همدیگر را دوست نداریم


- در شیرهای پرچرب، روغن پالم که برای سلامتی مضر است می ریزند و به مردم می فروشند.

- در اکثر تن ماهی ها ، روغن نباتی را به جای روغن ماهی می ریزند و به مردم می فروشند.

- قبل از زدوده شدن سموم کشاورزی از روی میوه ها ، آنها را می چینند و به مردم می فروشند.

- دو میلیون خودرو و سه میلیون موتورسیکلت معاینه فنی ندارند.

- 15 میلیون پرونده مفتوح قضایی در محاکم کشور در جریان است.

- از اول فرودین تا آخر دی سال گذشته ، فقط در تهران، ‌90 هزار نفر به دلیل نزاع به پزشکی قانونی تهران مراجعه کرده اند. آمار کل کشور بیشتر است.

- در تعطیلات عید فطر که جاده های شمال به دلیل کثرت مسافران قفل شد، برخی فروشندگان بین راهی، یک بطری آب معدنی را تا 10 هزار تومان به مسافران مانده در راه فروختند.

- ... .

این لیست را می توان همچنان ادامه داد اما واقعیت این است که با فهرست کردن رنج هایی که می بریم ، کاری از پیش نمی رود.
پس چه باید کرد؟

شاید بهتر باشد کارخانه هایی که لبنیات آلوده به پالم به مردم می دهند را پلمپ کنیم و تولید کنندگان متقلب تن ماهی را به مجازات های نقدی سنگین ( نه! خیلی سنگین) محکوم نماییم.

شاید بهتر باشد از همین امروز، علاوه بر پارکینگ های شهر، بیابان های اطراف شهرها را هم تبدیل به پارکینگ کنیم و همه خودروها و موتورسیکلت های فاقد معاینه را به پارکینگ های شهری و بیابانی منتقل کنیم.

شاید یکی از راهکارهای لازم برای کاهش تعداد پرونده های قضایی این باشد که تعداد قضات بیشتری در دستگاه قضایی استخدام شوند یا شعبات پزشکی قانونی را برای تسریع در کار مراجعه کنندگان بیشتر کنیم.

گرانفروشانی که آب معدنی را چندین برابر قیمت فروختند حتماً باید به تعزیرات معرفی شوند. شاید بد نباشد که از این به بعد، نهادهایی مانند هلال احمر در شرایط مشابه ، آب و غذا به مسافران برساند.

همه این ها راهکارهایی هستند که می شود درباره شان فکر کرد، برایشان همایش گذاشت، مصوبه و بودجه گرفت و عملیات اجرایی شان را محقق ساخت اما واقعیت این است که در کنار همه این کارهای اجرایی - که در جای خود لازم اند - باید به سراغ "ریشه مشترک" همه این مشکلات رفت.

اما به نظر می رسد ریشه مشترک ریختن روغن پالم در شیر و گران فروختن آب به مسافران جاده چالوس و نزاع های خیابانی ، این است که "ما همدیگر را دوست نداریم".
اگر مدیر فلان کارخانه تولید لبنیات، مردم را دوست می داشت، با خود می گفت که درست نیست آنها با خوردن لبنیات کارخانه من دچار چربی اضافه و بیماری شوند.

آن کشاورزی که میوه های آلوده به سم تحویل مردم می دهد،‌ اگر همنوعان خود را دوست داشت، با خود می گفت که درست نیست خانواده ها به هوای این که دارند میوه های پر از ویتامین می خورند، ذره ذره سم بخورند و در دراز مدت به انواع سرطان ها دچار شوند.

آن مغازه داری که فرصت در راه ماندگی مردم را برای گرانفروشی مغتنم دانست،‌اگر مردم را دوست داشت ،‌به آنها به چشم شکار نگاه نمی کرد و ... .

چرخه "دوست نداشتن همدیگر"‌ ، در حالی همه ما را می بلعد که هر کس فکر می کند در حال زرنگی و برنده شدن است و به این نمی اندیشد که اگر من امروز آب معدنی را به 10 برابر قیمت بفروشم، فردا خودرویی سوار می شوم که کارگر خط تولیدش چون مردم را دوست ندارد، فلان پیچش را محکم نبسته است و آن کارگر هم شیر پالم دار می خورد تا زودتر سکته کند و و رئیس کارخانه لبنیات هم سر یک چهار راه با یک راننده  تاکسی سر بوق زدن دعوا می کند و مصدوم می شود و آن راننده تاکسی هم به پست تعمیرکاری می خورد که روغن تقلبی به ماشین اش می ریزد و این قصه همچنان ادامه می یابد و هر کدام از ما ، دیگری را قربانی می کنیم و قربانی دیگری می شویم.

"همدیگر را دوست بداریم" ؛ این کلید حل معماست و راهگشای بسیاری از معضلات اجتماعی است که درگیرش هستیم.

 اگر به همان اندازه که به لایه های رویی مشکلات می پردازیم،‌ به ریشه مشترک شان توجه کنیم و آن گاه از خود بپرسیم چرا دوست نداشتن همدیگر،‌ این همه فراگیر شده است و سپس به همین یک سوال و پاسخش بپردازیم، جامعه ایران ،‌جای بسیار بهتری برای زندگی خواهد بود.

پی نوشت1:

این عکس ، یکی از زیباترین عکس هایی است که دیده ام. کسی که این کاغذ را روی در خانه اش چسبانده ،‌ حتماً انسان مهربانی است و مردم را دوست دارد. 

همدیگر را دوست نداریم

ای کاش همه ما این گونه بودیم و البته می توانیم این گونه باشیم زیرا مهربانی در ذات بشر است. 
حتی اگر از منظر نفع گرایانه هم به موضوع بنگریم، نهایتاً این مهربانی ها به نفع خودمان است.  


پی نوشت 2:
برای مهربان بودن با یکدیگر ، منتظر نباشید دولت بیاید و فرهنگ سازی کند تا ما همدیگر را دوست داشته باشیم. از همین امروز به اصالت انسانی خویش برگردیم، انسان ها را دوست بداریم و رفتار مهربانانه تری داشته باشیم،‌به همین سادگی. باور کنید زندگی خودمان هم راحت تر می شود.

چطور کودک ‌آزاردیده را بشناسیم؟

بر اساس آمارهای مربوط به کودک‌آزاری، هر ساله هزاران کودک در سراسر جهان، مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند. با آگاهی از علائم کودک‌آزاری، می‌توان به کودک کمک کرد تا از درد و رنج آن رهایی یابد. اگر شما معلم، فعال یا مددکار اجتماعی، پدربزرگ یا مادربزرگ، عمه یا خاله، عمو یا دایی، برادر یا خواهر بزرگ‌تر، دوست خانوادگی و یا حتی یک آشنا هستید، آگاهی از علائم هشدار دهنده کودک‌آزاری برای شما از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. کودک‌آزاری، بدترین شکل مجازاتی است که می‌توان برای یک کودک تعیین کرد. با این روش، کودک بقیه عمرش را با زخم‌های روحی، عاطفی و حتی فیزیکی سپری خواهد کرد و همچنین این امر می‌تواند منجر به آسیب‌های جبران‌ناپذیر ذهنی و بدنی در او شود. در برخی موارد، حتی با پایانی غم انگیز مواجه می‌شویم که در آن کودک جانش را از دست می‌دهد. نادیده گرفتن علائم کودک‌آزاری جرم محسوب می‌شود. اگر کودکی را می‌شناسید و با نگرانی شاهد هستید که مورد اذیت و آزار والدینش، قیم‌هایش یا شخصی دیگر قرار می‌گیرد، باید مراتب را به مراجع ذی‌صلاح اطلاع دهید و از آنها کمک بخواهید. اگر می‌خواهید با این علائم آشنا شوید و از آنها آگاهی یابید، این نوشته را بخوانید.

کودک‌آزاری همیشه استخوان‌های شکسته و کبودی‌های غیرقابل توضیح نیست. انواع مختلفی از کودک‌آزاری مانند سوء‌استفاده عاطفی، سوء‌استفاده آموزشی، سوءاستفاده‌جنسی، غفلت، بی‌توجهی و... نیز وجود دارد‌. اجازه دهید نگاهی به گونه‌های مختلف کودک‌آزاری بیندازیم تا با علائم آن بیشتر و بهتر آشنا شویم.

آزار عاطفی

آزار عاطفی مواردی را شامل می‌شود که در آن والدین یا فرد بدرفتار، شخصیت کودک را تحقیر، شرمنده یا کم ارزش می‌کنند. کودک همواره با دیگران مقایسه می‌شود و خوار و بی‌ارزش، موجودی بد و اشتباهی به حساب می‌آید. 
دائما بر سر کودک فریاد کشیده شده یا مورد تهدید قرار می‌گیرد. در واقع او از آزار کلامی در رنج است.

کودک هرگز بوسیده نمی‌شود، در آغوش گرفته نمی‌شود و از هر نوع محبت پدری و مادری محروم است. به‌عنوان مجازات به او بی‌توجهی شده و با رفتاری سرد مواجه می‌شود؛ گویی که وجود ندارد. برخی افراد، خواهر یا برادر کودک و یا حتی حیوانات خانگی را در مقابل چشمان او مورد اذیت و آزار قرار می‌دهند تا از لحاظ عاطفی به کودک آسیب برسانند.

آزارپزشکی

آزار پزشکی مواردی را شامل می‌شود که در آن یکی از والدین یا سرپرستان، از ارائه درمان پزشکی ضروری و مناسب به کودک خودداری می‌کنند. این خودداری شامل، نزدن واکسن‌های ضروری کودک، نبردن کودک به دکتر در زمان بیماری، تهیه نکردن داروهای مورد نیاز کودک در زمان بیماری و... است.

غفلت و بی‌توجهی

غفلت و بی‌توجهی به نوعی کودک‌آزاری گفته می‌شود که در آن نیازهای اولیه کودک برآورده نمی‌شود و شامل عدم تهیه لباس مناسب، غذا، بهداشت و توجه و مراقبتی است که کودک نیاز دارد. در این کودکان هیچ علامت آشکاری از کودک‌آزاری دیده نمی‌شود، اما آنها از درد روحی و روانی رنج می‌برند.

آزار آموزشی

آزار آموزشی شامل مواردی است که در آن، والدین یا سرپرست از فرستادن کودک به مدرسه خودداری کرده یا از فراهم کردن آموزش مناسب برای کودک سر باز می‌زنند. نیازهای آموزشی کودک نادیده گرفته شده و او به خاطر این غفلت و بی‌توجهی رنج می‌برد.

آزار جسمی

یکی از شایع‌ترین علائم کودک‌آزاری، آسیب جسمی است. در این نوع کودک‌آزاری کودک ممکن است بیش از کودکان دیگر دچار شکستگی شود و کبودی معمولا به همراه تورم و التهاب عضلات مشاهده می‌شود. علاوه بر این، می‌توان به علائم شایعی چون خونریزی زخم‌ها، نشانه‌های گازگرفتگی، لرزش و یا ضربه و کوبیدگی اشاره کرد. این نوع سوء‌استفاده ممکن است به بدشکلی موقت یا دائم عضو آزاردیده و حتی ناتوانی در کودک منجر شود که در موارد شدید، حتی ممکن است مرگ کودک را به‌دنبال داشته باشد.

آزار جنسی

یکی از سناریوهای منحرف و وحشتناک کودک‌آزاری، سوء‌استفاده جنسی از کودکان است. سوء‌استفاده جنسی اغلب پنهان می‌ماند زیرا نمی‌توان علائم این عمل هولناک را دید یا از حکایت‌های مربوط به آن آگاه شد.

علائم کودک‌آزاری چیست

هر یک از موارد کودک‌آزاری، علائمی را نشان می‌دهند که موجب رنج کودک شده‌اند. به‌عنوان یک فرد مسئول در جامعه، هوشیار بودن و آگاهی از علائم هشدار دهنده کودک‌آزاری از اهمیت زیادی برخوردار است.

علائم فیزیکی کودک‌آزاری و غفلت و بی‌توجهی

* کودک دچار کبودی، سوختگی و چشمان سیاه شده و ورم کرده‌ای است که هیچ توضیحی برایشان وجود ندارد.
* اغلب از شکستگی استخوان رنج می‌برد.
* برای مدتی طولانی از مدرسه غیبت کرده است.
* کبودی یا آسیب‌های جسمانی کمرنگ شده‌ای روی بدن کودک دیده می‌شود.
* کودک از ماندن کنار والدین یا سرپرستانش اجتناب می‌کند.
* دوست ندارد پس از مدرسه به خانه برگردد.
* با نزدیک شدن به بزرگسالان دچار وحشت می‌شود.
* والدین توضیحات متضاد و متناقضی از صدمات ارائه می‌دهند.
* خود والدین و سرپرستان، دارای سابقه کودک‌آزاری در کودکی‌شان هستند. 
* نمرات کودک در مدرسه افت کرده و با همکلاسی‌هایش مشکل پیدا می‌کند.

رفتار ضد اجتماعی علائم عاطفی کودک‌آزاری

* کودک شروع به غرولند کرده یا رفتاری آسیب‌زننده از خود نشان می‌دهد.
* کودک به‌طور ناگهانی پرخاشگر یا منفعل می‌شود.
* کودک رفتارهای بچگانه‌ای مانند کوبیدن سر، انگشت‌مکیدن، خوردن مو، تاب‌خوردن و... از خود نشان می‌دهد.
* تلاش برای خودکشی
* شروع به تحقیر کردن و خوار‌شمردن خود می‌کند؛ مانند جملاتی چون من بی‌ارزش هستم، من احمق هستم و... .
* هنگامی که صدمه می‌بیند به خود می‌گوید: این سزاوار من است.
* ناگهان دچار لکنت یا خاموشی در حرف زدن می‌شود.
* از لحاظ جسمی، عاطفی و روحی دچار سقوط می‌شود.

علائم غفلت و بی‌توجهی

* کودک همیشه گرسنه است.
* از بهداشت شخصی ضعیفی برخوردار است.
* لباس‌هایش کهنه، کثیف و مندرس است.
* کودک همیشه احساس خستگی می‌کند.
* کودک از مشکلات پزشکی درمان نشده‌ای رنج می‌برد.
* از روی اجبار به زباله گردی روی می‌آورد.
* از لحاظ اجتماعی با کسی ارتباط ندارد.
* به فردی مخرب تبدیل می‌شود.

علائم کودک‌آزاری جنسی

* کودک در راه رفتن و نشستن دچار مشکل می‌شود.
* دچار کابوس‌های شبانه می‌شود و رختخواب خود را خیس می‌کند.
* کودک از تغییرات ایجاد شده در اشتهایش رنج می‌برد؛ یا مقدار زیادی غذا می‌خورد و یا اصلا هیچ غذایی نمی‌خورد.
* از عوض کردن لباس‌ها یا کارهای جسمانی در مقابل دیگران اجتناب می‌کند.
* وقتی شخص خاصی به او نزدیک می‌شود، دچار وحشت شده و احساس ناراحتی می‌کند.

علائم کودک‌آزاری در کودکان نوپا

شاید دیدن کودکی نوپا که مورد اذیت و آزار قرار گرفته باشد، برای اغلب ما غیرقابل درک باشد. با این وجود، این احتمال وجود دارد و باید مراقب علائم کودک‌آزاری در کودکان نوپا بود. کودک نوپا از مهارت‌های کلامی و ارتباطی، برای توضیح دادن آزار و اذیتی که بر او رفته است، برخوردار نیست یا کودک ممکن است از درک وخامت اوضاع عاجز باشد. با این حال، می‌توان شاهد تغییراتی در رفتار آنها بود. باید ببینید که آیا کودک از رفتن به مهدکودک اجتناب می‌ورزد. در برخی موارد، هنگامی که والد یا سرپرست می‌خواهند کودک را در مهدکودک بگذارند، او محکم به آنها می‌چسبد. کودک نوپا اگر در خانه مورد اذیت و آزار والدین یا سرپرستانش قرار گیرد، از بودن در کنارشان خودداری می‌کند. کودک ممکن است علائم آزار و اذیت جسمانی را بارها و بارها نشان دهد. کودک نوپایی که مورد سوء‌استفاده عاطفی قرار می‌گیرد، بسیار منفعل می‌شود. او حتی ممکن است بسیار متوقع شده و رشد عاطفی و جسمانی‌‌اش دچار تاخیر شود؛ این به آن معناست که کودک، راه رفتن و صحبت کردن را بسیار دیرتر از همسالانش یاد می‌گیرد.

علائم کودک‌آزاری در بزرگسالان

شما می‌توانید علائم کودک‌آزاری را در بزرگسالان نیز مشاهده کنید و احساس کنید که مشکلی در رابطه آنها با کودکان وجود دارد. این بزرگسال می‌تواند والد، سرپرست، فامیل، معلم یا آشنای خانوادگی کودک باشد. بزرگسال ممکن است هیچ توجهی به کودک نکند؛ مخصوصا درباره والدین یا سرپرستان بدرفتار صدق می‌کند. در این حالت، والدین، کودک را مسبب تمام مشکلات ایجاد شده می‌دانند. اگر کودک خوب رفتار نکند، با تنبیه‌های شدید جسمانی روبه‌رو خواهد شد. بزرگسال کودک را موجودی بی‌ارزش و اشتباهی می‌داند و به نیازهای عاطفی، جسمانی یا اولیه او هیچ توجهی نمی‌کند. کودک هم تا آنجا که برایش امکان‌پذیر باشد، تلاش می‌کند از نزدیک شدن به والدین دوری کند. توجه به برخی از علائم هشداردهنده کودک‌آزاری از اهمیت بیشتری برخوردار است. اگر به کودکی که می‌شناسید و نگران حالش هستید، اهمیت می‌دهید، درصورت دیدن برخی از علائم مذکور در کودک، مراتب را حتما به پلیس اطلاع دهید یا با اورژانس اجتماعی تماس بگیرید و آنها را در جریان بگذارید.

منبع: میگنا

بگذار همسرت نفس بکشد

وقتی صحبت از لزوم حریم خصوصی در روابط میان فردی می‌شود، همه موافقند به اینکه هیچ فردی نمی‌تواند به ما آنقدر نزدیک باشد که همه اسرار درونیمان را با او در میان بگذاریم. اصلا در میان گذاشتن تمام آنچه در درون ما می‌گذرد یا مسائلی که برای ما پیش می‌آید به یک نفر، با عقل نیز سازگار نیست؛ اما اگر صحبت به لزوم حریم خصوصی در روابط همسران برسد، برخورد‌ها متفاوت می‌شود.

به گزارش انتخاب، برخی در این زمینه چنان موضعگیری می‌کنند که گویی وجود حریم خصوصی در رابطه همسران قدم اول طلاق یا حداقل قدم اول طلاق عاطفی است.

همیشه برخوردهای همراه با افراط و تفریط از آنجایی ناشی می‌شود که افراد باورهای اشتباهی در مورد موضوع دارند. در رابطه با موضوع داشتن حریم خصوصی در رابطه همسران نیز داستان به همین منوال است. متاسفانه باورهای غلطی در این مورد وجود دارد که به موضع گیری‌هایی غیرمنطقی منجر می‌شود؛ باورهایی که در ادامه برخی از آن‌ها را مرور می‌کنیم:

باورهای غلط درباره حریم خصوصی همسران:

«ازدواج شریک شدن در همه ابعاد است؛ پس حریم خصوصی در روابط همسران بی معناست.»

بسیاری از همسران تصور می‌کنند وجود حریم خصوصی معنایی ندارد و هر قدر بیشتر به همسرشان نزدیک باشند بهتر است، حال آن که نبود استقلال عاطفی در همسران، خود یکی از دلایل طلاق به شمار می‌رود. داشتن حریمی خصوصی در روابط با اطرافیان از جمله با همسر، یکی از نشانه‌های استقلال عاطفی به شمار می‌رود. هر چند حریمی که در ارتباط با همسر وجود دارد متفاوت با دیگران است.

اما اگر هنوز هم به لزوم حریم خصوصی قانع نشده‌اید بد نیست به این نکته توجه داشته باشید همسرانی که هیچ حریم خصوصی برای خود و همسرشان قائل نیستند غالبا در روابط خود با همسرشان دچار سوءتفاهم‌هایی جدی می‌شوند. یکی از رایج‌ترین این موارد نقش دادن به همسر به شکلی افراطی است.

به عنوان مثال این افراد همسر خود را مسئول تمام احساسات خود دانسته و از او انتظار دارند تا او را خوشحال کند و یا زمانی که ناراحت و عصبانی هستند، همسرشان فکری به حال آن‌ها بکند؛ موضوعی که می‌تواند باعث اختلاف، کشمکش و البته احساس سرخوردگی شدیدی در روابط بین همسران شود.

«وجود حریم خصوصی نشاندهنده عدم اعتماد همسران به هم است.»

این تصور از آنجا ناشی می‌شود که همسران به اشتباه وجود حریم خصوصی را مساوی با دروغگویی و مخفی کاری در نظر می‌گیرند، در حالی که اگر تصویر درستی از این موضوع داشته باشند متوجه خواهند شد که همسران می‌توانند به هم اعتماد داشته باشند، موضوعاتی که به بهبود یا عمق بخشی رابطه آن‌ها کمک می‌کند را از همدیگر مخفی نکنند اما در عین حال هر یک حریمی خصوصی داشته باشند.

«من هم دوست همسرم هستم، هم همسر او، او نیازی به داشتن حریم خصوصی ندارد.»

واقعیت این است که هر چقدر هم همسران به هم نزدیک باشند و از نظر عاطفی به هم وابسته و هر چقدر هم احساس کنند همدیگر را به صورتی کامل درک می‌کنند، باز هم در زندگی آن‌ها موضوعاتی وجود دارد که به دلیل تفاوت‌های مردان و زنان، همسران احساس خواهند کرد که نمی‌توانند آن‌ها را با همسر خود در میان بگذارند. به عنوان مثال جزیی نگری خانم‌ها باعث می‌شود آن‌ها به موضوعاتی توجه داشته باشند که در صورتی که با همسر خود در میان بگذارند، با واکنش منفی او مواجه شوند.

یا ممکن است جنس قضاوت آقایان در مورد مسائل مختلف و افراد به شکلی باشد که خانم واکنشی منفی به آن نشان دهد. در این وضعیت مطرح نکردن صحبت‌هایی که اصطلاحا زنانه یا مردانه هستند با همسر، نه تنها عجیب نیست که شاید بتواند مانع ایجاد سوءتفاهم در رابطه همسران شود و در مقابل اگر قرار باشد شما اصرار زیادی داشته باشید تا همسرتان همه چیز را با شما در میان بگذارد، این موضوع احتمال دلخوری را بیشتر خواهد کرد.

«حریم خصوصی من، پیش از ازدواج با بعد از آن تفاوتی ندارد.»

اگر قرار باشد تصور کنید همانطور که والدین یا خواهر و برادر شما مرزهای شخصی شما را رعایت می‌کرده‌اند، همسرتان نیز باید همانگونه رفتار کند، احتمالا بعد از مدتی متوجه خواهید شد که در رابطه شما و همسرتان مشکلاتی ایجاد شده است. 

بهتر است در نظر داشته باشید که نزدیک‌ترین فرد به شما از نظر احساسی همسرتان است، پس اگر تمایل به مخفی کردن حجم زیادی از مسائلی دارید، احتمالا ایرادی در رابطه شما وجود دارد. شاید این سوال برای شما ایجاد شود که چه میزانی از داشتن حریم خصوصی در رابطه همسران ایراد دارد؟ هر چند پاسخ دقیق دادن به این سوال از هر همسری تا همسر دیگر متفاوت است اما می‌توان خط قرمز مشخصی را برای تمام همسران تعریف کرد. اگر میزان حریم شخصی یا به عبارتی «من» در رابطه همسران بیش از رابطه مشترک آن‌ها یا «ما» است یا کیفیت آن را تحت تاثیر قرار می‌دهد، همسران باید در تعریف خود از حریم خصوصی تجدید نظر کنند.

«حریم خصوصی برای تمام همسران یکسان است.»

روابط هر کدم از همسران با یکدیگر ویژه و منحصر به فرد است. به همین دلیل نیز نمی‌توان برای آن‌ها به صورت مطلق قانونی وضع کرد. به عنوان مثال همسرانی که هر دو شاغل هستند نیاز دارند تا حریم خصوصی متفاوتی نسبت به همسرانی داشته باشند که تنها یکی از آن‌ها شاغل است. در عین حال که شخصیت هر کدام از همسران نیز در این امر تعیین کننده است. به عنوان مثال نیاز افراد درونگرا و برونگرا در داشتن حریم خصوصی و میزانی که آن‌ها برای حریم خصوصی خود در نظر می‌گیرند متفاوت است. شرایط تربیتی افراد در خانواده‌ها نیز دراین امر بی‌تاثیر نیست.

به عنوان مثال فردی که در خانواده‌ای پرجمعیت بزرگ شده و همیشه با خواهران یا برادران خود یک اتاق داشته شرایطی متفاوت با فردی دارد که تک فرزند است یا همیشه در خانواد خود اتاقی مجزا داشته است. به خاطر همین دلایل نیز نمی‌توان نسخه واحدی برای همه همسران پیچید. از طرفی برخی ویژگی‌های شخصیتی مانند دیر اعتماد کردن یا سوءظن داشتن می‌تواند موضوع حریم خصوصی در رابطه همسران را با پیچیدگی‌هایی خاص همراه سازد.

«از ابتدا تا انتهای ازدواج حریم خصوصی همسران یکسان است.»

این نیز از آن اشتباهاتی است که برخی همسران مرتکب می‌شوند. واقعیت این است که تنها زمانی وجود حریم خصوصی ایجاد مشکل نمی‌کند که همسران به اندازه کافی از همدیگر شناخت داشته و البته به همدیگر اعتماد داشته باشند. پس طبیعی است که در اوایل ازدواج که هنوز شناخت زیادی از هم شکل نگرفته ممکن است اصرار بر ایجاد حریم خصوصی ایجاد سوءتفاهم کند.

از سویی در برخی موقعیت‌ها ممکن است یکی از همسران ترجیح دهد به صورتی موقت حریمی وسیع‌تر برای خود قائل شود. البته این موضوع بیشتر در مورد آقایان صدق می‌کند، چرا که با توجه به بالا بودن پیوندجویی در خانم‌ها تمایل دور شدن از همسرشان ممکن است کمتر پیش بیاید.

گاهی نیز تغییر در شرایط زندگی می‌تواند وضعیت را به صورتی موقت دچار تغییر کند. به عنوان مثال همسرانی که ناچارند در شهری دور از خانواده و دوستان سابق خود زندگی کنند، ممکن است تا مدتی احساس کنند تمایلی به داشتن حریم خصوصی سابق خود ندارند.

دهه هفتادی ها نیازمند توجه همه جانبه


Picture1

مرتضی دانائی فر*

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلایل متعددی از جمله جنگ تحمیلی و ... ، برنامه های تنظیم خانواده که به طور غیر رسمی از سال 1320 تدوین و اجرا گردیده بود نادیده گرفته شد و بدان بی توجهی گردید. نادیده گرفتن و بی توجهی به برنامه های تنظیم خانواده از سال 57 تا سال 67 باعث گردید در طی این سال ها رشد جمعیت روند فزاینده ای به خود بگیرد و همین امر باعث شد متولدین دهه شصت که امروزه به سن جوانی، کار و ازدواج رسیده اند به دلیل تعداد بالاترشان نسبت به متولدین دهه های قبل، همیشه تیتر اکثر اخبار در رسانه ها و جراید باشند.

متولدین دهه های بعد از دهه 60 تحت تاثیر و در سایه متولدین این دهه قرار گرفتند و به مسائل این افراد کمتر در رسانه ها و جراید پرداخته می شود ولی حال رفته رفته با رسیدن این افراد به سن نوجوانی و جوانی لزوم توجه به متولدین این دهه ها به خصوص دهه هفتادی ها در سطح جامعه احساس می گردد. یکی از مسائلی که در مورد متولدین دهه هفتاد و دهه های پس از آن باید بدان توجه گردد، روابط با جنس مخالف است. متولدین این دهه هر کدام در حلقه ی دوستان خود علاوه بر دوستان هم جنس دارای دوستانی از جنس مخالف نیز می باشند. اما دوستی آنان با جنس مخالف با دوستی هایی که در میان افراد غیر هم جنس دهه های قبل وجود داشت و دارد تفاوت هایی دارد. یکی از تفاوت های عمده این است که برخلاف متولدین دهه های قبل متولدین این دهه معمولا دارای چندین دوست از بین افراد جنس مخالف خود هستند که این دوستان به دو دسته دوستان معمولی و دوست فابریک (فاب) تقسیم می شوند، دوستان معمولی، معمولا بیشتر از تعداد انگشتان دست هستند و طبق اظهارات خود آنان(دهه هفتادی ها) روابط با این دوستان تفاوتی با روابط با دوستان هم جنس ندارد. اما دوست فابریک معمولا(لزوما) یک نفر می باشد که ارتباط صمیمی تری بین آنان وجود دارد و همچنین امکان برقراری رابطه جنسی نیز با این فرد وجود دارد حال آنکه این امر در بین دوستان معمولی یک امر غیر معمول و ناپذیرفتنی در خرده فرهنگ افراد این دهه محسوب می گردد. لازم به ذکر است که وجود این خرده فرهنگ بیشتر در میان متولدین این دهه و دهه های بعدی در شهرهای بزرگ کشور به خصوص تهران دیده می شود و در شهر های کوچک و روستاها معمولا این مسئله کمتر دیده می شود و غالبا همان فرهنگ سنتی حاکم است.

همانطور که ذکر گردید تعداد زیادی از متولدین این دهه (در شهرهای بزرگ کشور) دارای چندین دوست معمولی و یک دوست فابریک از جنس مخالف هستند و هر کدام از این دوستان معمولی نیز خود دارای چندین دوست معمولی دیگر و یک دوست فابریک هستند که این امر باعث تشکیل شبکه های دوستی بین دو جنس گردیده است. این شبکه های دوستی در مناسبت های مختلف از جمله تولد هر یک از آن ها، سالروز دوستی شان، ولنتاین و ... گرد همدیگر جمع می شوند. چیزی که باعث نگرانی در این گردهمایی و جشن هاست این است که در اکثر این مراسمات مصرف مشروبات الکلی نه تنها رایج بلکه عرف است و عدم سرو مشروبات الکلی نشانه ی پایین بودن سطح مراسم و یا امل بودن افراد شرکت کننده در آن است. علاوه بر آن در این مراسمات معمولا برای افزایش انرژی و فعالیت بدنی، مواد اعتیاد آور محرکی مانند شیشه، ماری جوانا، حشیش، اکستازی، ال اس دی (اسید) و ... نیز مصرف می گردد.

به نظر می رسد دلایلی مانند وجود روابط متعدد با افراد جنس مخالف، وجود و افزایش رابطه ی جنسی در بین متولدین این دهه و مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر کافی است تا مسئولین مربوطه توجه بیشتری به این افراد داشته باشند و با به کارگیری آسیب شناسان و متخصصان اجتماعی مانند مددکاران اجتماعی، روان شناسان و ... از آسیب های احتمالی که گریبانگیر این افراد شده یا خواهد شد، کاسته و در صورت امکان پیشگیری نمایند وگرنه در آینده ای نه چندان دور شاهد جوانانی خواهیم بود که هر یک باید مسئولیت یک زندگی را بر عهده بگیرند اما به دلیل ارتباط با چندین نفر از جنس مخالف برای آنان سخت خواهد بود که خود را محدود به یک نفر نمایند و این معادله زمانی پیچیده تر می گردد که بدانیم که اکثر پسران متولد این دهه علیرغم صحبت های روشنفکرانه شان صرفا روشنفکرنما بوده و در مقام عمل از فرهنگ غالب جامعه تبعیت می کنند و ازدواج با همسری را که دارای چندین دوست از جنس مخالف بوده یا می باشد را بر نمی تابند و همین امر باعث بالا رفتن سن ازدواج و در صورت ازدواج افزایش درگیری ها و مشکلات خانوادگی یا طلاق در زوجین آینده خواهد گردید.

از آنجایی که پیشگیری بهتر از درمان است بهتر است مسئولین و نهادهای مربوطه، متخصصین اجتماعی و به خصوص خانواده ها توجه وی‍‍‍‍‍‍‍ژه ای به این نوجوانان و جوانان داشته باشند تا در آینده نه چندان دور شاهد اتفاقات ذکر شده نباشیم یا حداقل در سطح کمتری شاهد بروز این مسائل باشیم.

مددکار اجتماعی*

سرمایه اجتماعی و نظم اجتماعی

مرتضی دانائی فر*

یکی از الزامات دوام بهنجار و مطلوب هر جامعه ای، بسط و تقویت نظم اجتماعی در آن جامعه است. نظم اجتماعی در معنای ساده به معنای قرار گرفتن هر یک از اجزاء در جایگاه خود می باشد. در فقدان نظم، جامعه با آنومی( بی نظمی) و هرج و مرج رو به رو می شود و ناگزیر نه تنها اهداف و مقاصد مهم آن فرصت تحقق نمی یابند، بلکه آشفتگی و بی نظمی حاکم به بستری مهیا برای ظهور و بروز انواع آسیب های اجتماعی و جرایم و کجروی های متنوع تبدیل می شود. نظم اجتماعی با قدرت پیش بینی و برنامه ریزی که به افراد می دهد لازمه زندگی روزمره بوده و امکان ادامه زندگی مثمر و هدفمند را فراهم می نماید از سایر کارکردهای نظم اجتماعی می توان به ایجاد ثبات، اعتماد و انسجام اجتماعی، ایجاد آرامش و بالا رفتن کیفیت زندگی، بهبود شاخص های سلامت روانی و اجتماعی و ... اشاره کرد. همین کارکردها و تاثیرات نظم بر سایر وجوه زندگی فردی و اجتماعی لزوم توجه بدان را دوچندان کرده است. کشور ما یکی از کشورهای مترقی در زمینه هنجارها و قوانین موجود می باشد اما در زمینه اجرای این قوانین دچار ضعف هستیم. به عبارتی قوانین موجود ضمانت اجرایی ندارند و دستگاه های متولی نیز صرفا از طریق برخوردهای انتظامی و قهری درصدد اجرای قوانین هستند که همین امر باعث به وجود آمدن بی اعتمادی در میان مردم نسبت به مجریان قانون می گردد. نکته ای که به نظر می رسد در این میان مغفول مانده است توجه به سرمایه اجتماعی به عنوان یکی از عوامل ایجاد کننده و تداوم بخش نظم اجتماعی است. به زعم و باور اندیشمندان حوزه نظم اجتماعی، یکی از عوامل بسیار موثر در تقویت و بسط این پدیده، سرمایه اجتماعی است.

فوکویاما، اظهار می دارد وجود سرمایه اجتماعی، نظم اجتماعی را به طریق موثر و کارآمدی حفظ و تداوم می بخشد و توسعه اقتصادی را موجب می شود.

سرمایه اجتماعی، میراثی تاریخی است که از طریق تشویق افراد به «همکاری» و «مشارکت» در تعاملات اجتماعی، قادر است به حل میزان بیشتری از معضلات موجود در اجتماع، فائق آید و حرکت به سوی رشد و توسعه شتابان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را امکان پذیر سازد .در واقع، سرمایه اجتماعی را می توان در کنار سرمایه های اقتصادی و انسانی، بخشی از ثروت ملی به حساب آورد که بستر مناسبی برای بهره برداری از سرمایه های انسانی و فیزیکی (مادی) و راهی برای نیل به موفقیت قلمداد می شود .

رابرت پاتنام سرمایه اجتماعی را آن دسته از عناصر و ویزگی های نظام اجتماعی (مانند اعتماد اجتماعی و مشارکت اجتماعی) می داند که هماهنگی و همکاری بین افراد یک جامعه برای دستیابی به سود متقابل را تسهیل می کند.

خوشبختانه سرمایه اجتماعی قابل تغییر است و با استفاده از راهکارهایی می توان آن را افزایش داد. از راه های افزایش و الزامات سرمایه اجماعی در جامعه می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1-     رشد شناخت و آگاهی مردم در مورد اتفاقات و پدیده های پیرامونشان

2-     ایجاد اعتماد عمیق دوسویه میان مردم و اداره کنندگان جامعه از یک سو افزایش اعتماد مردم به یکدیگر در سطح جامعه و طی فعالیت های روزانه از سویی دیگر: بنابراین رفتار مسئولین و متولیان سازمان های مختلف در پدید آمدن و گسترش سرمایه اجتماعی بسیار حائز اهمیت است مادامی که شهروندان و مردم احساس کنند که مسئولین نسبت به آنان احساس مسئولیت کرده و در مقابل آنان پاسخگو خواهند بود در پرتو این جو اعتماد و اطمینان سرمایه اجتماعی تولید و افزایش پیدا خواهد کرد و در مقابل یکی از مسائلی که موجب از میان رفتن سرمایه اجتماعی می شود جدایی مسئولین از مردم است که به صورت عارضه متفاوت بودن ما و آنها جلوه می کند و همین امر باعث سلب اعتماد مردم از مسئولین و دستگاه های اجرایی شده و مسائل و مشکلات فراوانی را به وجود خواهد آورد شایسته است که مسئولین محترم عنایت داشته باشند که توسط همین مردم بر سر کار و مسئولیت گمارده شده اند و موجودیت آنان وابسته به همین مردم و جامعه می باشد.

3-     توافق اکثریت مردم جامعه بر سر ارزش های معینی و ایجاد احساس تعهد برای حراست از این ارزش ها

4-     اکثر شهروندان احساس کنند سرنوشت مشترک دارند.

5-     ایجاد فرصت های برابر برای مشارکت در فرایندهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای مردم در سطح جامعه.

6-     تشکیل گروه ها و انجمن های تخصصی با مشارکت داوطلبانه کارشناسان مربوطه و مردم از جمله انجمن های صنفی، دانشجویی، علمی، خیریه ای ، درمانی و .... که با نام NGO ها و یا سازمان های مردم نهاد شناخته می شوند خود می تواند باعث افزایش سرمایه اجتماعی گردد.

همانگونه که ذکر گردید انحرافات اجتماعی بازتاب نبود سرمایه اجتماعی است بنابراین با به وجود آمدن عناصر و مولفه های کلیدی سرمایه اجتماعی (یعنی شناخت، اعتماد، احساس تعهد، توافق بر سر ارزش ها،احساس سرنوشت مشترک، مشارکت جویی و حضور داوطلبانه در انجمن ها) آثار و پیامدهای مثبت پرشماری در جامعه نمایان خواهد شد.

در سایه سرمایه اجتماعی است که فشار برای حفظ نظم عمومی به هنجاری فراگیر تبدیل خواهد شد و در سایه این نظم حاصله، تمایل به ارتکاب بزه و جرم روبه کاهش نهاده و یکایک شهروندان همچون پلیسی هوشمند، فرصت قانون گریزی و ارتکاب جرم را از افراد مستعد کجروی سلب می کنند. همچنین عضویت در انجمن و سازمان های داوطلبانه مستلزم رعایت قوانین و هنجارهای گوناگونی با اولویت هنجارهای جامعه و قوانین موجود می باشد که همین امر خود افراد فعال در این سازمان ها را به رعایت هنجارهای موجود تشویق می کند. علاوه بر این موارد با افزایش سرمایه اجتماعی، همواره منافع جمعی بر منافع فردی ارجح دانسته می شود، بدون آن که اجازه دست درازی به منافع فردی به کسی داده شود و سرانجام با تقویت سرمایه اجتماعی، مردم خود در قالب تشکل ها و انجمن ها به یاری افراد آسیب پذیر نظیر معتادان، کودکان خیابانی، معلولین و... می شتابند و از سوق یافتن آنان به سوی کجروی ها و جرایم اجتماعی جلوگیری می کنند. لازم به ذکر است که رابطه میان سرمایه اجتماعی و نظم اجتماعی دوسویه بوده و همین کاهش بی نظمی در جامعه خود باعث افزایش سرمایه اجتماعی خواهد شد. از همین رو سازمان های متولی باید توجه داشته باشند که بدون برخورداری از سرمایه اجتماعی و به تنهایی، قادر به پیشگیری از وقوع کجروی ها و مقابله و مبارزه با انحرافات و جرایم متنوع و متعدد اجتماعی یا به عبارتی کلی تر ایجاد و حفط نطم اجتماعی نخواهند بود. از همین رو باید کوشید تا سرمایه اجتماعی در جامعه تقویت و مشارکت و همراهی همگان در مسائل اجتماعی مضاعف شود.

مددکار اجتماعی