از کسانی که
از من مـتنفرند سپاس ، آنها مرا قوی تر می کنند.
از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم،آنان قلب مرا بزرگتر می کنند.
ازکسانی که مرا ترک می کنند متشکرم،آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی
نیست
از کسانی که با من مـــــی مانند سپاسگزارم، آنان به من معنای دوست واقعی را نشان
می دهند ..
کوروش کبیر
منابع کارشناسی ارشد دانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی:
مددکاری:
مقدمه ای بر مددکاری اجتماعی .مبانی اولیه پیکاردوبخشی نیا
اصول ومبانی مددکاری اجتماعی ترجمه غنی آبادی
مددکاری اجتماعی محسن قندی
جامعه شناسی:
نظریه های جامعه شناسی دکتر حسین ادیبی ودکتر عبدالمعبود انصاری
توانبخشی:
توانبخشی گروه های خاص -حمید رضا کریمی درمنی با تاکید بر خدمات مددکاری اجتماعی
مبانی توانبخشی -دکترجغتایی
روانشناسی:
روانشناسی هیلگارد جلد ۱و۲
منابع دانشگاه علامه طبا طبایی
مددکاری:
مبانی مددکاری اجتماعی و مفاهیم اساسی حسن خاکساری
مبانی مددکاری اجتماعی دکتر زاهدی اصل۸۵
مهارت های کمک کردن به افراد وخانواده و گروه ها(جلد ۱و۲)لارنس شولمن ترجمه میربها وبخشی نیاانتشارات دانشگاه علامه طباطبای
مددکاری کار با گروه سام آرام
مددکاری کار با جامعه سام آرام
حرفه مددکاری از دیدگاه جامع بازرگان انتشارات علامه
مددکاری و مراقبت اجتماعی مالکوم ترجمه:زواره ای ۸۶
خدمات اجتماعی و تعاون در اسلام دکتر زاهدی ۸۶
جزوه مددکاری جامعه ای دکتر زاهدی اصل
جزوه مددکاری جامعه ای دکتر حسینی
جامعه شناسی
مقدمات جامعه شناسی منوچهر محسنی
نطریه های جامعه شناسی غلام رضا توسلی
روانشناسی:
روانشناسی هیلگارد جلد ۱و۲
توانبخشی:
توانبخشی گروه های خاص -حمید رضا کریمی درمنی با تاکید بر خدمات مددکاری اجتماعی
مبانی توانبخشی -دکترجغتایی
آسیب شناسی روانی (یاآسب های روانی)حسین آزاد جلد۱و۲
توان بخشی شغلی و حرفه ای معلولین شفیع آبادی
کودکان استثنایی نرگس ادیب دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی
توان بخشی کودکان استثنایی طلعت الهیاری
اعتیاد و آسیب شناسی خانواده دکتر حبیب آقابخشی دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی۷۹
مشاوره:
پویایی و مشاوره گروهی شفیع آبادی
مشاوره و روان درمانی گروهی سنایی
صحبت های دکتر اقلیما (رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی)در مورد بازگرداندن نیما(دومین قربانی کودک آزاری در چند روز گذشته)به خانواده اش
دنیا نه اونقدر ارزش داره که انسان آرزوی عمر طولانی بکنه و نه اونقدر بی ارزشه که انسان آرزوی مرگ بکنه!!!
«مددکار اشتباهی»
داشتم دنبال مطالب مرتبط با درس دکتر اقلیما می گشتم که به این متن در مورد فقر از دکتر شریعتی برخوردم واسه من که خیلی جالب بود گفتم بذارم رو وب شاید واسه شما هم جالب باشه
میخواهم بگویم
فقر همه جا سر میکشد
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ،
آن چیز پول نیست ،طلا و غذا نیست
فقر،همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش
نرفته یک کتابفروشی می نشیند
فقر ،تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه
های برگشتی را خرد میکند
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته
میشود
فقر ، همه جا سر میکشد
دکتر شریعتی
وقتی تو خودت گیر می کنی
وقتی همه چیز برات میشه یه سوال ! ؟؟؟
وقتی توی تکرار صحنه ها اسیر میشی
وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی
وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی
وقتی مطمئنی ! اونی که امروز می یاد فردا میره ..
وقتی مجبوری خودتم گول بزنی
وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو نداری !!!
وقتی می دونی هیچ کس و هیچ چیز خودش نیست
وقتی می دونی همه چی دروغه
وقتی می دونی که نباید به هیچ قول و قراری ! اعتماد کنی
وقتی می فهمی که نباید می فهمیدی ..
وقتی روزگار یادت میده که باید سوخت و ساخت
وقتی می خندی به اینکه کارت از گریه گذشته
وقتی قراره هیچ چی جای خودش نباشه
وقتی منتظر یه اتفاقی و اون اتفاق هیچ وقت نمی افته ..
وقتی نباید اونی باشی که هستی
وقتی بهت می فهمونن دوست داشتن یه معاملست !
وقتی تو رو بخاطر صداقتت محکوم می کنن
وقتی خوشحال میشن که غرورت بشکنه
وقتی حرفاتو فقط دیوار می فهمه ! ...
...
..
وقتی فقط می تونی بگی خدایا راضی ام به رضای تو ...
پس با تمام وجودت بگو :
بی خیال هر چی دوست
داشتی بگو(اگه دوست داشتی واسه منم بنویس)
او می خواست یاد بگیرد که چطور گام بردارد، از کدام راه برود. اما تو سکوت کردی و من پشت به او کردم و رفت تا دیگران راه های دیگری به او یاد بدهند، که چگونه گام بردارد و به کجا برود. او می خواست شاد باشد از جنس شادی های ما اما به خاطر اینکه همرنگ ما نبود، تو از او دریغ کردی و من هم چشمهایم را بستم و نادیده اش گرفتم ودیگران به او شادی های توهم زا آموختند.او می خواست که برایش حرف بزنی تا صمیمیت را بیاموزد، اما تو رفتی و من هم او را تنها گذاشتم. او ماند با یک دنیا سئوال. به این ترتیب دیگران فرصت را مغتنم شمردند تا او را ببرند و صمیمیتی از جنس خودشان به او یاد بدهند. او رفت تا امروز کسی نداند که به کجا رفت، چرا رفت و چگونه تا این حد سریع به پرتگاه زندگی نزدیک شد. آری اگر آن روز من و تو دست هایش را می گرفتیم و پا به پای خویش می بردیم ، از زلالی آب ، از شادی های زیبای خود می گفتیم او امروز کنار ما و همرنگ ما بود، جرم او فقط این بود که همرنگ ما نبود. ما خواستیم با فریاد او را متوقف کنیم، اما او به آرامش، نگاه محبت آمیز و به یک سنگ صبور نیاز داشت. او دست هایش را دراز کرده بود تا کمکش کنیم اما من و تو دست هایش را رها کردیم و اودست هایش را به دیگران سپرد تا او را به هرجایی که می خواهند ببرند.
اما هنوز هم دیر نیست هنوز فرزندان دیگری داریم که به آغوش ما ،محبت صادقانه ما ،توجه ما و... نیاز دارند پس بیایید آغوشمان را باز کنیم ،بی دریغ به آن ها محبت کنیم ،صادقانه به سوالهایشان پاسخ دهیم ،بی منت به آن ها توجه کنیم و... تا دوباره به اینجا نرسیم و چه بهتر باشد اگر هیچ گاه به اینجا نرسیم آری هنوز هم دیر نیست.
مرتضی دانائی فر(مددکار اجتماعی)