دغدغه های جدی در باب مدیریت مسایل اجتماعی در کشور

بررسی مسائل اجتماعی در شرایط امروزین جامعه ایرانی، بنا به تأکید بسیاری از اندیشمندان، یکی از مهمترین فصول حرکت در مسیر توسعه همه جانبه کشور محسوب می شود. در این مجال، مسعود جورابلو، دبیرکل جبهه” پیشگامان خدمت به خانواده های ایران اسلامی” و صاحب نظر مسایل سیاسی و اجتماعی، اهمیت و ابعاد مختلف توسعه اجتماعی کشور را بررسی نموده است. وی در این گفتگو دغدغه های جدی در باب مدیریت مسایل اجتماعی در کشور و نیز خلاءهای تئوریک در این حیطه را مطرح کرده که در ادامه می خوانیم:

مسعود جورابلو

چندی است که جنابعالی در جلسات مختلف پیشنهاد مشخصی برای بررسی و مدیریت مسائل اجتماعی کشور در دهه ۹۰ شمسی را طرح کرده اید، اجازه بدهید با سئوالی در همین باب شروع کنیم. قبل از ورود به جنبه های نظری تر لطفا درباره اهمیت و جایگاه این رویکرد توضیحاتی بفرمائید.

جورابلو: البته باید بدواً توضیح بدهم که پیشینه طرح این مسأله حتی به دهه هشتاد شمسی هم بر می گردد. به هر حال، این اعتقاد در عده قابل اعتنایی از کارشناسان وجود دارد که ما در کشور برای تدبیر بسیاری از مسائل خودمان دچار نوعی بحران تئوریک یا لاغری مفرط نظری هستیم و به همین دلیل طبعاً باید یک سلسله گفتگوهای عقلانی و روشمند را در سطح نخبگان طراحی کنیم. در این میان البته به دلایلی که عرض خواهم کرد شناخت مسائل اجتماعی در اولویتی بالاتر و در فضایی روزآمد بلکه پیش بینانه مورد تأکید است. خاطرم هست سالها پیش، در دیداری با آقای هاشمی عرض کردم که دامن زدن به مباحث نخبه گرایانه و تولید فکر و در مرحله ای دیگر تدوین استراتژی ها در کشور ما متولی خاصی ندارد و استدلال کردم که مجمع تشخیص مصلحت نظام با توجه به جایگاه و ظرفیت قانونی خود می تواند به این جریان ورود پیدا کند. در سطوحی پایین تر همین دغدغه را با بسیاری از دولت مردان مطرح کردیم که به هر حال کارویژه اصلی حاکمیت تصمیم گیری است و هر تصمیم گیری هم نیازمند طی مقدماتی از حیث تصمیم سازی است و به نظر می رسد که در همین نقطه ، آسیب جدی داریم بدین معنا که بسیاری از تصمیمات ما این فراگرد عقلانی و اجماعی را در تعیین الگوهای درست نظری طی نمی کند. مسئولین کشور هم به این مسأله باور دارند اما بی تعارف برنامه خاصی نداشته و ندارند و متأسفانه تفوق نگاه های سیاسی باعث شده بسیاری از موضوعات استراتژیک و تعیین کننده در اساس حکومت داری معطل و معوق باقی بماند. بعد از ارائه طرح نهضت نرم افزاری و تولید فکر توسط مقام معظم رهبری اهمیت این موضوع مورد اتفاق نظر اصحاب اندیشه و مدیران اجرایی قرار گرفت بلکه حرکت های خوبی هم در این زمینه رخ داد لکن به تناسب نیازمندی و همینطور ظرفیتهای این بحث چندان کار دلچسب و منسجمی به بار نیامد.

به طور مشخص، منظور شما از توافق بر الگوهای نظری چیست؟ به عبارت دیگر، گفتگوی در سطح نخبگان کشور امروز چه موضوعیتی دارد؟

جورابلو: به هر حال باید بپذیریم که فضای امروز جهانی به شدت رقابتی شده است و از این حیث مشاهده هدفمند محیط پیرامونی از ویژگی های تعیین کننده توفیقات جهانی است. جهان امروز با سرعت فراوانی در عرصه های مختلف به پیش می رود و تغییرات را در سطوح گوناگون به آدمیان تحمیل می کند. امواج عظیم تغییر مجال چندانی به پندارها و عادت های پیشین ما در مواجهه با مسائل نمی دهد. در این شرایط معادلات و روابط ما و نحوه بازی ما به سرعت منسوخ می شوند یعنی توان خود را درحل مسائل و راهبری جامعه از دست می دهد. در محیطی این چنین سرشار از عدم قطعیت چه باید کرد؟ و به چه چیز یا چیزهایی برای تداوم بقای هویتی خود باید اعتماد داشت؟

خب. باید ما به این ضرورت اساسی تن بدهیم که برای دستیابی به ماندگاری و موفقیت در آینده ناگزیر هستیم کوشش کنیم و مهمترین کوشش، کشف، شناسایی و پایش دائمی رویدادها و روندهایی است که آینده های اجتماعی بر اثر آن شکل می گیرد. گفتگو و اجماع نخبگان ما باید معطوف و متمرکز بر سطوح مختلفی از جمله شناسایی عوامل تغییر و فهم پیامدهای احمالی تغییرات آینده و نیز فراهم آوردن داده ها و دانش مورد نیاز برای توسعه راهبردها و خیلی مسائل دیگر که در مجموعه به پویایی و روزآمدی ما کمک می کند و در خیلی از حوزه ها دست کم از خلاء و بی برنامگی ما را خارج نماید. ضمن اینکه باید تأکید کنم صرفاً رصد شرایط جهانی یا تغییرات جهانی کافی نیست. آنچه نیاز ماست، تفسیر خردمندانه سیگنالهای تغییر است. آنچه هدف اصلی در این توافقات نخبه گرایانه است پیشگیری از وضعیت غافل گیری است. غافلگیر شدن از تغییراتی که سرزده از راه می رسند و معادلات پیشین ما را تهدید می کنند.

IMG_6683.JPG

بنا بر تأکید جنابعالی باید با توجه به روند فزاینده تغییرات جهانی که بخشی از آن را با عنوان جهانی شدن می شناسیم، ما هم تحرک و تدبیر لازم را اولاً برای شناخت تغییرات و اقتضائات جدید زیست جهانی داشته باشیم و در ثانی جایگاه جامعه ایرانی را در عرصه های مختلف بصورت روزآمد بازشناسی کنیم.

جورابلو: بله به لحاظ تاریخی دست کم یکبار بطور روشن ما هزینه تأخیر در اطلاع از ماهیت تغییرات در جهان را داده ایم هر چند در دوره صفویه، صدای غرش توپ های عثمانی، شاه صفوی را زنهار داد که دنیایی فراتر از آنچه در تصور دارد هم وجود دارد لکن تا دوران قاجاریه هم عملاً گامی برای کنکاش چیستی دنیای جدید برداشته نشد. ضمن آنکه اتفاق نامبارک این شد که پیشاهنگان خبر گیری از دنیای جید، غرب را چنان پیچیده و مرعوب کننده دیدند که یکسره به موضع انفعال و شیفتگی افتادند.

شاهان قاجار با اموال رعایا در سرزمینهای غرب بارها چرخیدند اما عایدی جز شیفتگی بی حاصل به سوغات نیاوردند. یک قرائت خاص از تجددخواهی آمد و به نوعی زمینه ساز حاکمیت پهلوی ها شد اما از آنجا که این قرائت همواره با عناصر دیگر هویتی ما به ویژه هویت دینی و سبقه اعتقادی مردمان ما در تعارض بود هزینه ساز شد و شاید یکی از عوامل کانونی وقوع انقلاب اسلامی نیز همین تعارض بود. در حال حاضر هم با وجود گذشت سه دهه از استقرار جمهوری اسلامی هنوز متأسفانه وحدت رویه مطلوبی میان سطوح مختلف مردم، نخبگان و حاکمان برای چگونگی پشت سر گذاشتن این دوره انتقالی یا به اصطلاح معروف تر دوره گذار فراهم نیامده است.

در واقع هنوز نظریاتی که بتوانند همزیستی هویتی میان اسلام، ایران و تجدد را در یک نظام هماهنگ به گون های در هم تنیده فراهم کنند شکل نگرفته تا نیروهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه به یک هماهنگی آگاهانه و سازنده برسند.

عرض بنده این است که برای شکل دادن به این نظریه ها لازم است که همواره از تحولات سریع جهان متجدد خبر داشته باشیم و تجربه بی خبری تاریخی و تأخیر در آگاهی مان را تکرار نکنیم. اینکه ما در کجای جهان ایستاده ایم پرسش اساسی است و پاسخ به این پرسش بدون ترسیم درست وضع کنونی مان، بدون رصد کامل جهان امروز بدون رمزگشایی از عناصر و دقایق پیشینه تمدنی و خاستگاه اعتقادی مردمان،  و بدون ارائه چشم اندازی از تمدن آرمانی ملت ایران ممکن نیست.

این درست! اما آیا علوم اجتماعی و وادی مسائل اجتماعی تنها حوزه هایی اند که نیازمند مطالعه مستمر اند. در هر علم و حوزه دیگری که نگاه کنیم، چه علوم دقیقه یا پزشکی یا موارد دیگر، دانش و نظریات جدید باید اکتساب شوند. آیا در علوم انسانی جایگاه ممتازی برای مطالعه و بررسی مستمر باید قائل شد؟ چه وجه ممیزه ای در این میان برای به روز شدن و تحلیل دائمی در علوم انسانی و در قبال مسائل اجتماعی در مقابل سایر حوزه ها می بینید؟

جورابلو: اولاً در نظر بگیرید که در هر یک از شعبه های علوم و فنون مثل دانش فیزیک، طب، یا در حوزه های تکنولوژیک از این لحظه به بعد پژوهش و تحقیقات ما متوقف شود، آنچه رخ می دهد یقیناً توقف دانش اندوزی ما در زمینه این علوم خواهد بود و بحرانی بیش از آن نخواهد آفرید. اما هرگونه بی توجهی یا غفلت یا حتی ساده سازی و شبیه سازی غیرعلمی درباره تمام مسائل و مباحثی که با مقولات اجماعی ارتباط دارند دیگر به معنای توقف صرف در یک حوزه یا شعبه از دانش و معرفت ما نیست بلکه غفلت از جامعه و مسائل آن چنان چالش زاست که به راحتی از مرزهای ویرانی می گذرد و سرمنشأ بحران ها و کشمکش های بعضاً تاریخی و درازمدت میشود و گره گاه های اساسی و ناگشودنی در مسیر پویایی جامعه شکل می گیرد. می خواهم بگویم هرگونه غفلت از مسائل و دانش های غیراجتماعی زیان بار است اما غافل شدن از مسائل اجتماعی به سرعت از مرز زیان باری می گذرد و کنترل فضا و مناسبات را از توانمندی همه بازیگران صحنه خارج می کند. در همین چند سال اخیر خیلی از مسائل ما در حوزه های مختلف سیاسی و اقتصادی کشور ریشه و ماهیت اجتماعی داشته خیلی از چالش های امنیتی، فلذا صورت تنش ها ممکن است سیاسی یا خر چیر دیگر جلوه کند اما پشت مسأله یک ماهیت از جنسی اجتماعیات به طور پنهان و نامکشوف خودش را مستتر کرده است.

ممکن است مثالی بزنید؟

جورابلو: مصادیق فراوانی در ذهنم هست. در جریان اتفاقات فرا انتظاری که بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در کشور رخ داد و به طور مشخص چند هفته ناآرامی در خیابان های تهران، خیلی از فعالان و نخبگان از موضع نظر سیاسی مسائل را تحلیل کردند. خیلی از مسئولین جریانات را از بعد امنیتی پایش و پردازش کردند اما در همان روزها من سرمقاله ای در یکی از نشریات زدم و از جنبه های مغفول مانده اجتماعی آن حوادث یاد کردم و استدلالم این بود که اتفاقاً جنبه های اجتماعی ماجرا هم ساختاری تر است و هم مهمتر…. خیلی از افرادی که در دو طرف، هوادار گرایش یا گزینه های سیاسی هر دو طرف بودند، انگیزه سیاسی در رفتار پرخاشگرانه شان نداشتند. اساساً به اعتقاد من سیاست در ایران دیگر ظرف رفتار پرخاشگرانه ندارد. این پرخاش سیگنالهای بسیار واضح طبقاتی و حتی جنسیتی داشت که البته موضوع بحث ما در اینجا نیست. مقصود کلام اینکه، تحلیل و فهم جامعه شناسانه از همان ماجرا می تواند خیلی مسائل ناپیدا را بر ما مکشوف کند. یا در همین جریان موسوم به حباب قیمت سکه و ارز، صورت ماجرا البته اقتصادی است اما چرایی هجوم بخش وسیعی از مردم برای خرید سکه با تخلیه حساب های بانکی شان و رفتارشناسی این گروه، طبعاً باید مهد تحلیل و ارزیابی ما از بحران به وجود آمده باشد، این رفتارشناسی دیگر از حوزه مفاهیم و گزاره های اقتصادی فراتر می رود و در پهنه ی فهم و تفسیر اجتماعی جای می گیرد.

خیلی از مسائل دیگر را می توانیم مثال بزنیم که دستکم در همین چند سال به مثابه یک چالش در جامعه ایران به وجود آمده که ریشه های اجتماعی داشته اند اما صورت ظاهری اش به گونه دیگر بوده. اما فقدان مدل سازی و انگاره های نظری بومی در تحلیل مسائل اجتماعی باعث شده ما نتوانیم یک پدیده یا وضعیت به وجود آمده را درست فهم کنیم یا مابه ازای بعدی آن را پیش بینی کنیم. البته این را هم باید بدانیم وقتی ما در تحلیل و مدیریت آسیب های متعین و مشخص اجتماع مثل طلاق، اعتیاد و… به ویژه در برابر تغییر دائمی الگوی آسیبها اینقدر نامنسجم و عقب مانده از حیث زمانی عمل می کنیم. خُب. انتظاری نیست که بتوانیم با نگاهی تیزبین رهگیری مسائل اجتماعی را در سپهر سیاست یا اقتصاد یا حوزه های دیگر انجام دهیم.

IMG_6695.JPG

توضیحات شما و علی الخصوص بخش آخر صحبتهای شما مرا به این نتیجه می رساند که شما به طور ویژه به موضوع بومی ساختن علوم و به طور مشخص بومی سازی در حوزه علوم اجتماعی قائل هستید. درست است؟

جورابلو: بله. با این توضیح که بومی سازی به معنای منطبق ساختن دانش با شرایط خاص زمانی و مکانی رویکرد جدیدی نیست که دغدغه امروز ما باشد. بسیاری از جوامع در گذار توسعه ای خود چنین کرده اند و خیلی وقت است که دنیا به این نتیجه رسیده که علم اگر در تطبیق زمانی-مکانی قرار نگیرد ممکن نیست یا دستکم نافع نیست. در عین حال، اعتقاد ما بر این است که میان بومی سازی و اسلامی سازی علوم و به طور مشخص علوم اجتماعی هم ملازمت وجود دارد. چراکه بخش عمده ای از مهندسی هویت ایرانیان امروز در اشغال باورهای دینی قرار دارد و بنابراین طبیعی است که کشف و نشر معرفت از زاویه جهان بینی اسلامی درباره جهان، زندگی و انسان در اولویت بالاتر باشد. البته این بحث بومی سازی و اسلامی سازی علوم دامنه دارتر از مجال این گفتگوست. در واقع، باید بین علوم مختلف قائل به تفصیل شویم چون مقتضای هر علم با علم دیگر تفاوت دارد. در حوزه علوم انسانی و چه بسا در علوم اجتماعی هم باید قائل به تفصیل شد. اما به هر حال، لازم است بین پیش فرض ها از یک طرف، روشها از طرف دیگر و همینطور غایات علوم تفکیک قائل شویم و در هر یک از این شقوق که برشمردم به تفکیک بحث بومی کردن چارچوبه های نظری را امکان سنجی کنیم. مثلا ببینید پیش فرض های انسان شناسانه در علوم اجتماعی و به ویژه سیاست بسیار مهم است. یک دیدگاهی مانند هابز را در تاریخ داریم که ذات انسان را شرور می داند. دیدگاهی دیگر مثل جان لاک را داریم که برعکس ذات انسان را نیک سرشت می داند و در این میان دیدگاه قرآنی نوعی نگاه بینابینی از انسان دارد که ترکیبی از خیر و شر را برانسان مترتب است . خب! این پیش فرضهای مختلف در نوع نگاه تحلیل اثر می گذارد یا در سطحی دیگر باید بپذیریم که نگاه اسلامی غایت گرایانه است و از این جهت هم نشینی منطقی با رویکرد فایده گرایانه یا عملگرایانه و … ندارد پس نمی شود در بسیاری از تحلیل ها، مدل نظری التقاطی ر اآن هم با اعوجاج فراوان استخدام پژوهش یا گفتگوهای نخبه گرایانه کنیم. باید تکلیف خود را از حیث تئوریک یکجا روشن کنیم. شما می دانید بخش عمده ای از مفاهیم جامعه شناختی اثبات گرایانه است و اثبات گرایان قائل به وحدت روش در علوم طبیعی و انسانی اند. خب ما در جهان بینی اسلامی و در مناسبات فکری جامعه ایرانی با چنین رویکردی از پایه های منطقی دچار چالش ایم و از این حیث به مدل های نظری-معرفتی نقادان پوزیتیویسم نزدیک تریم. مثلاً به هرمنوتیک، جماعت گرایی و امثال اینها نزدیک تریم. عرض من اینست که باید نقشه راه خودمان را از حیث مدلها و چارچوبهای نظری مشخص کنیم تا اگر گفتگویی یا پژوهشی رخ می دهد، حصول به یک نتیجه روشن داشته باشد.

از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید متشکرم.

منبع: جبهه پیشگامان خدمت به خانواده 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد