نامه ای به یک ف.ا.ح.ش.ه (کپی برداری)

سلام ف.ا.ح.ش.ه!

هان!؟ تعجب کردی!؟ میدانم در کسوت مردان آبرومند، اندیشیدن به تو رسم ، و گفتن از تو ننگ است ! اما میخواهم برایت بنویسم .

 شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان ! چه گناه کبیره ای…! میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند، من هم مانند همه ام !

 راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است ! مگر هردو از یک تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟ تن در برابر نان ننگ است. بفروش ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان، شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین.

شنیده ام روزه میگیری، غسل میکنی، نماز میخوانی، چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری، رمضان بعد از افطار کار می کنی، محرم تعطیلی ! من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم! ف.ا.ح.ش.ه… دعایم کن.

فریدون فرخزاد

نظرات 5 + ارسال نظر
ramin پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:37 ق.ظ

خیلی زیبا بود.دستتون درد نکنه

لیلا یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ

عالی بود

...hhhhhh دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ق.ظ

خیلی کلیشه ای شده دیگه

100af شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ

ای کاش انسان ها به خود این اجازه را میدادند تا به هر چیز جور دیگر نگاه کنند...ممنون از نگاه زیباتون

مددکار پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ

خیلی زیبا بود واقعا.
نامه ای ساده وپیچیده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد