مددکاری اجتماعی و اعتیاد درخانواده




 

تعریف مددکاری اجتماعی

تعاریف زیادی از مددکاری اجتماعی شده است که به نمونه ای از آن می پردازیم:   «مددکاری اجتماعی یک خدمت حرفه ای است که بردانش ومهارت های خاص برای کمک به افراد وگروه ها یا جامعه قرارگرفته است،تا بتوانند استقلال شخصی واجتماعی و رضایت خاطرفردی واجتماعی بدست آورند.»(زاهدی،30:1387)

درمقابل مددکار اجتماعی مفهوم مددجو قرار می گیرد که در بیان کلی می توان گفت مددجو:«عبارت است از فرد، خانواده،گروه،جامعه که به دلایلی نیازمند خدمات حرفه ای مددکار اجتماعی است. مددجو به مددکاری اجتماعی معنی می بخشد وزمینه ی فعالیت های حرفه ای مددکاررا مهیا می سازد.»(زاهدی،30:1387)

اهداف مددکار اجتماعی

اهداف مددکاری اجتماعی از نظر بارتلت:

هدف اصلی خدمات اجتماعی را«ایجاد سازگاری بین انسان ومحیط » (زاهدی،53:1387) می داند وهدف دیگر آن «بین بهزیستی افراد ورفاه اجتماعی سازگاری ووفاق ایجاد کند»(زاهدی،54:1387) وهمچنین در جایی دیگری از کتاب مبانی مددکاری نوشته ی زاهدی اصل ، آمده است که مددکار اجتماعی با بهره گیری از توان علمی - حرفه ای خویش سعی دارد تا انسان ها نسبت به موقعیت وشرایط خود بینش روشنی پیدا کنند،در واقع مددکار اجتماعی به افراد،گروهها وجوامع کمک می کند تا بهترین راه را برای پیشرفت رضایت بخش خویش به دست آورند. با محیط سازگار وهماهنگ شوند واز زندگی خویش لذت ببرند،بدون آنکه بالاجبار تسلیم محیط پیرامون خود شوند.(زاهدی،54:1387)

 

نقش مددکاری اجتماعی در کار با گروه

نقشی که مددکاری اجتماعی دارد به صورت زیر می توان بیان کرد:

«مددکار اجتماعی در گروه نقش قادرسازی را بصورت همگام با سایراعضای گروه در یک جهت انجام می دهدو سعی بر آن است که ظرافت اعضا به حدی رسد که گروهی زنده،خلاق،سازنده،پویا ومتحرک به وجود آیدکه آن ها را به سوی اهداف خاص رهنمون سازد»(فرجاد،23:1388)

بهترین کار گروهی آن است که مددکار به عنوان قادر سازنده وشرکت کننده در گروه عمل کند روابط بین اعضا به صورت شبکه ای از تبادل نظرها باشد.

 

روش عملی در مددکاری

در مددجو ممکن است یک سری رفتارهای خاصی وجود داشته باشد که مددکار با پزوهش عملی به تغییر این رفتارها تلاش کند. دوشیوه برای تشریح این روش وجود دارد. اولین روش حل مساله یا خودگردانی به منظور یافتن پاسخ برای مسائل روزمره است. الگوهای حل مساله شامل تصمیم گیری وطرح ریزی نیز می شود برای نمونه: تعطیلات به کجا برویم ؟و...

دومین روش عبارت است از رویکرد تغییر رفتارهای خاص نظیر چگونگی یافتن دوستان جدید. تغییررفتار شامل تغییر رفتارهای نامطلوب نظیر پر خوری نیز می شود.

 

 

 

 

 

کاربردهای روش عملی

برخی از موارد کاربرد آن تلاش مددکار ومددجو برای تعیین اهداف،یافتن راه حل ها و طرح ریزی با کمک یکدیگر است. مددکار از روش های گوناگونی برای کمک به مددجو در دستیابی به اهداف مورد نظر خود استفاده می کند. مسئولیت هشیاری نسبت به هر آنچه اتفاق می افتد به عهده ی اوست،تا جایی که مددکار می تواندبیان کندکه کدامیک از رخدادها در جهت اهداف مددجو پیشرفت کرده است.(برامر،196:1387)

 

تعریف مددکاری فردی

مددکاری فردی یکی از روش های مددکاری اجتماعی است که اساسا از طریق رابطه ی همه جانبه ی فرد با فرد می کوشد تا ظرفیت استعدادوقابلیت مددجو را کشف وبرای وی آشکار سازد. (اقلیما،42:1381)

لین تن بی سوییف مددکاری فردی را «هنرکمک کردن به فرد به منظور پیشرفت وتوسعه ی استعدادهای نهفته وی واستفاده از آنها برای حل مسائل ومشکلاتی که وی در محیط اجتماعی خویش با آنها روبرو می شود.»(اقلیما،:42:1381)

 

 

 

 

 

 

 

اعتیاد چیست؟

قبل از اینکه به نقشی که مددکاری می تواند در اعتیاد بعضی از خانواده ها داشته باشد بهتر است که بدانیم که منظور از افراد معتاد چه کسانی هستند دراینجا به تعریف اعتیاد می پردازیم:

اعتیاد «عبارت از تعلق یا تمایل غیرطبیعی ومداومی است که برخی از افراد نسبت به بعضی از موادمخدر پیدا می کنند منظور از اعتیاد استفاده غیر طبی و مکرر داروست که به ضرر خود مصرف کننده ودیگران است»(احمدی،187:1382)

خصوصیاتی که افراد معتاد دارند به این صورت است که آنها فکر می کنند که مواد مخدر اختلال های روانی آنها را برطرف می کند. افراد معتاد دارای شخصیتی وابسته و دوری گزین هستند. آنان میلی به داشتن روابط اجتماعی ندارند واز جامعه کناره گیری می کنند. اعتماد به نفس ندارند واحساس بی ارزشی می کنند.

 

 

مراحل باز توانی معتادان

چند مرحله برای بازتوانی معتادان ذکر شده که آنها را نام می بریم:

مرحله اول: تشخیص وبازگیری معتاد از مواد مخدراست ومرحله دوم : توانبخشی کوتاه مدت است که در آن تلاش می شود وابستگی روانی فرد ازبین برود. مرحله ی سوم: توانبخشی بلند مدت است که ممکن است فرد دو مرحله قبل برای او کافی نباشد ودوباره به آن باز گردد به همین خاطر این برنامه تا جایی پی گیری می شود تا معتاد به زندگی اجتماعی بازگردد. دراین مرحله افراد معتاد می توانند زیر چتر نظارت مددکاران اجتماعی قرار گیرند با تماس مددکار با خانواده های این افراد به عنوان رابط بین افراد وخانواده وموسسات عمل می کند وگره کار افراد را می گشاید.

 

چندنمونه ازوظایف درمانگران مددکار

- صداقت و راز داری:این مفهوم از باورهای مهم اجتماعی معنوی مورد نیاز در روند درمانی و بازپروری می باشد.هر اندازه این مفهوم معنوی توسط درمانگر در شبکه اجتماع درمانی کاربردی و عملی گردد.(معنویت درمانی)استحکام،ثبات و احساس امنیت در بین اعضای گروه در مقابل تنش ها و اضطراب ها مقاومتر خواهد شد.

- قضاوت و پیش داوری:درمانگر و کل اعضای اجتماع بهبودی باید بیاموزد که در مورد شخصیت دیگران و کیفیت درمانی به ویژه خصوصیات اخلاقی،فرهنگی و باورهای دینی،قضاوت و پیش داوری نکنند

- احترام متقابل:احترام به احساسات گروه توسط درمانگر اعتماد جمعی گروه را نسبت به خود و یکدیگر تقویت می نماید.موضوع مهم دیگری که می تواند عاملی جهت پیشگیری از وقوع تعارضات شدید و همچنین بسترسازی مناسب جهت ایجاد امنیت،اعتماد و هماهنگی گروهی گردد،ترکیب انواع روابطی است که می تواند اجتماع درمانی را در جهت سلامت و بهبودی تسهیل کند و همچنین متضمن فضا و مکان سالم و عاری از مواد مخدر و دارو گردد.

- عمدتاً رابطه بین انسان ها سه نوع است:رابطه عاطفی-منطقی-حاکمانه.

الف- رابطه عاطفی:شامل دوستی،محبت،پشتیبانی،حمایت و دوست داشتن.

ب- رابطه منطقی:شامل بحث منطقی،هدایت،اجرای قانون،جامعه پذیری و احترام به یکدیگر.

ج- رابطه حاکمانه:دستور دادن،امر ونهی،فردیت محوری،شخص سالاری.

 

 

 

 

اصول مددکاری

همان طور که مددکاری دارای ارزشهای اساسی است این حرفه دارای اصول اساسی نیز میباشد.به عبارت دیگر اگر ارزشها به عنوان ریشه و تنه مددکاری به حساب بیاید اصول آن مانند شاخه های آن میباشد که با استفاده از این اصول، مددکاری به صورت علمی انجام میشود و با توجه به این اصول   مددکار موفق میشود تا وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد.

اصول اساسی در مددکاری به شرح زیر است:

۱-اصل پذیرش

۲-اصل مشارکت مددجو

۳-اصل خود آگاهی مددکار

۴-اصل رازداری حرفه ای

۵-اصل رابطه حرفه ای

۶-اصل فردیت

۱- اصل پذیرش از ارزش اساسی حرمت مقام انسانی سرچشمه میگیرد یعنی مددکار در جریان کمک رسانی مددجو را همان طور که هست می پذیرد. .برای مددکار فرقی ندارد که مددجوی او پولدار یا بی پول باشد از نظر ظاهری تمیز یا ژولیده باشد و..... بلکه برای مددکار مهم همان مددجوست که قصد کمک به او را دارد.مددکار باید به زمان حال مددجو توجه داشته باشد و کمک رسانی او هم با توجه به حال مددجو باشدالبته در جریان کمک رسانی مددکار باید از گذشته مددجوی خود آگاه باشد تا بتواند به او کمک کند بلکه منظور این است که مددکار نباید در کار با مددجوی خود و برخورد با او تنها در گذشته او بماند.عوامل قبلی درست است که باعث ایجاد مشکلات حاضر در مددجو شده است ولی مددکار باید سعی کند که مشکل او را حل کند.

2- اصل مشارکت مددجو به این مهم اشاره دارد که مددکار در کار با مددجو می بایست به این نکته توجه داشته باشد که از اهداف اساسی در مددکاری توانمند سازی مددجوست تا در مواقع مشابه این توانایی را داشته باشد تا خود مشکلش را حل کند و این توانایی جز با مشارکت مددجو در جریان کمک رسانی به دست نمی آید..ازمنظر دیگر مددکار با مشارکت مددجو عملا" به او و تواناییها و استعدادهایش احترام گذاشته و به طور غیر مستقیم به او فهمانده که او میتواند مشکلش را خود حل کند.

3- مددکار به عنوان یک ا نسان دارای ارزشها و اعتقادات و فرهنگ و آداب و رسوم خاص خود است و این ارزشها و اعتقادات ممکن است بصورت ناخودآگاه و یا خودآگاه بر رفتار و گفتار و حتی تصمیمات او تاثیر بگذارد.بر این اساس مددکار برای اینکه  از این امر در کار مددکاری خود جلوگیری کند میبایست نسبت به ارزشهای خود که بعنوان میراثی از خانواده و محیط خود به همراه دارد آگاه باشد تا در جریان مددکاری از تاثیر آنها در کار خود تا حد امکان جلوگیری کند.بنا به نظر برخی مددکاران بنام در این حرفه این اصل مهمترین اصل به شمار میرود زیرا تا مددکار از درون خود آگاه نباشد و نسبت به خود شناخت نداشته باشد نمیتواند به طور کامل از مددجوی خود شناخت داشته باشد.

4- اصل رازداری حرفه ای به این امر اشاره دارد که مددکار میبایست در اصطلاح صندوقچه اسرار مددجو باشد بر اساس این اصل مددکار حق ندارد اسرار و رازهای مددجوی خود را به اشخاص غیر صالح و غیر حرفه ای افشا کند زیرا افشای اسرار مددجو به افراد غیر حرفه ای ممکن است آبرو و حیثیت فرد را به خطر اندازد.

5- رابطه حرفه ای به این معنا است که مددکار در جریان کمک رسانی دارای هدفی است و در رابطه ای که با مددجو برقرار میکند به دنبال اهداف مورد نظر است.

6- بر اساس این اصل مددکار در کار با مددجو بایستی به تفاوتهای بین انها توجه داشته باشد.به عبارت دیگر ممکن است که دو مددجو با مشکلات در ظاهر یکسان به مددکار مراجعه کنند ولی در آنجا مددکار بایستی به این آمد توجه داشته باشد که مشکلات آنها ممکن است در ظاهر یکسان به نظر آیند ولی در واقع عللی که باعث به وجود امدن این مشکلات شده است متفاوتند مثلا ممکن است که درخواست یک زن برای طلاق مشکلات مالی شوهر باشد در صورتی که در مورد دیگر علت آن اعتیاد شوهر و ..... باشد به همین دلیل مددکار باید برای حل مشکلات آنها برنامه ریزیهای متفاوتی را اعمال کند و برای هرکدام از آنها اقدامات متناسب را انجام دهد

 

نقش مددکار اجتماعی درخانواده های معتاد به الکل

شولمن درکتاب خود به مشکلات خانواده هایی که والدین آنها اعتیاد به الکل دارند وبه نقش مددکاردرحل مشکلاتی که برای کودکان آنها بوجود می آید می پردازد«کودکانی که درخانواده هایی بزرگ می شوند که والدین یا یکی از آنها معتاد به الکل هستند،عادت می کنند تا این راز خانوادگی (اعتیاد به الکل) را حفظ کنند. آنان در خانواده حالت انکار مشکلات را به شکل گسترده وبه صورت مکانیسمی برای اجتناب از درد وغم ومسئولیت مشاهده کرده اند. هنگامی که این افراد به گروههای ویژه برای فرزندان بزرگسال والدین معتاد به الکل می پیوندند اولین قدم را در جهت شناخت عمومی مشکل ونیاز به بررسی آن برمی دارند. مددکار می کوشد یک چنین گروهی را کمک کند تا شروع به تغییر فرهنگ گروه کنند، فرهنگی که از این تفکرحمایت می کند که تمام درد وغم ومشکلات مربوط به زمان گذشته هستندواحساسات مربوط نیزتجزیه وتحلیل وبرطرف شده اند وهرگونه مشکل فعلی معمولاً نتیجه ی اشتباه اشخاص مهم در زندگیشان است.»(شولمن،500:1380)

مددکار  وحل مشکل دختران بزرگسالی که والدین آنها معتاد به الکل هستند

ابتدا به توصیف مددجو وهدف تشکیل گروه حمایتی برای دخترانی که درچنین خانواده هایی هستند پرداخته می شود. شولمن در کتاب خود برای توصیف مددجووچهارچوب زمانی می نویسد: این یک گروه حمایتی وهمچنین ایجاد ثبات برای دختران بزرگسال خانواده ی والدین معتاد به الکل است. هدف آن است که اعضا گروه تجربیات بزرگ شدن درخانواده ی الکلی را با یکدیگر در میان بگذارند واز طریق استفاده از کمک متقابل، به هم کمک کنند تا به رفتارهای امروزشان بنگرندوببینند که چطور این رفتارها از تجربیات گذشته شان تأثیرپذیرفته اند.

توصیف مشکل ووظیفه ی مددکار درگروه

گروه نسبت به بحث درباره ی تجربیات دردناک گذشته که با بزرگ شدن این زنان درخانواده هایی با والدین معتاد به الکل ارتباط پیدا می کند،مقاوم هستند. آنان در بیان مشکلات فعلی یا گذشته بدون اینکه این مشکلات را فرافکنی کنند وتوجیه خارجی برای آنها بیابند،با دشواری روبرو هستند. آنها براشتباهات ونقایص شخصیتی دیگران تمرکز می کنندومشکلات خود را به این عوامل نسبت می دهند. به مسائل شخصی همچون اعتمادوعزت نفس پایین خودچنین اشاره دارند که این حالت ها ناشی از مشکلاتی بوده که در گذشته در زندگی آنان وجود داشته ودر حال حاضر رفع شده است.مشکلی که گروه ورهبر گروه با آن روبروست به وجود آوردن فرهنگی برای کاروکمک متقابل است که درآن اعضا قدری به یکدیگر اعتماد کنندکه بتوانند به هم نزدیک شده وآشکار وصریح به بحث بپردازند.وظیفه مددکار این است که با کمک به اعضا این صمیمیت را تسهیل کند تا آنان بتوانند درباره ی رفتارهایشان صحبت کنندوبفهمند که چطور رفتارهای خاصی را فرا گرفته وتوسعه داده اند وچگونه این رفتار درحال حاضر هم بر خودشان وهم بر دیگران اثرمی گذارد؟

 

مددکاری اجتماعی برای معتادین و خانواده هایشان

در اینجا به مباحثی می پردازیم که مربوط به خانواده هایی است که یکی از اعضاء آنها ، بمدت سالیانی طولانی معتاد به مواد مخدر با الگویی سنگین بوده اند . کار با مصرف کنندگان مثلاً حشیش در مقایسه با موارد فوق تفاوت زیادی دارد هر چند که از نظر برخی جوانب ، که ذیلا ً به آن اشاره می کنیم ، مصداق می یابد و مشابهت هایی دارد . اما باز هم اختلافات فاحش و مهمی با هم دارند . مداخلات درمانی که برای آنها ارائه می شود در اصل بر مبنای چهار محور اختصاصی مشخص می شود :‏ از طرفی درمان در پایه گروه و از سویی دیگر مداخلات مبتنی بر فرد ، پرداختن به جنبه اجتماعی زندگی که نتیجتاً انعکاس تصویر فرد از سوی دیگران را در پی دارد و توسط کارنامه اعمال و تلاشها به عنوان میانجی گر این فرآیند ، میسر می گردد . و نهایتاً یادگیری دوباره لذت و خشنودی از زندگی با گنجاندن فعالیتهای ورزشی و فرهنگی در زندگی روزمره.                     اعتیاد یک بیماری نیست ، یک نشانه است . راهی و بهانه ای که به واسطه آن معتاد ، ناخوشی اش رخ می نمایاند و بی میلی اش به زندگی و ذات و بنیاد مسئله دارش پدیداری می شود نشانه ای از فهرستی مشابه فرار ، گرایش و اقدام به خودکشی یا هر علامت خارجی مشابه دیگری که " بیماری " را اعلام می کند . تا به امروز هیچ توصیه و تجویز رضایت بخشی برای اعتیاد یافته نشده است .  در برخورد با اعتیاد ، مددکار نمی تواند نقش جادوگری را انجام دهد و معجزه کند ، بلکه فقط می تواند نه فقط مددجو را ، که حتی خودش ( مددکار ) را از بروز خطرات ( صدمات ) واقعی و گریز ناپذیر ، بیشتر بر حذر دارد و برسد به این باور که خطر همیشه وجود دارد . برای مثال ، اگر فرآیند درمان برای مددجو یا خانواده اش به گونه ای ناخوشایند باشد که آنها به فکر دنبال کردن درمان نزد درمان گر دیگری باشند ، این خود می تواند به عنوان یک نتیجه بد تلقی گردد . اگر در حالتی دیگر ، مددکار بار همه احساس گناه و نگرانی خانواده را بر دوش کشد ، چرا که شناخت کافی از روند واقعی درمان و حفاظت کردن خود از صدمات ناشی از آن نداشته است ، نه تنها کار مهمی از پیش نخواهد برد ، بلکه او واقعاً خود را در معرض شکنندگی و دلسردی قرار خواهد داد . که باز نتیجه بد است . چه خطرات و دامهایی وجود دارند که مددکار اجتماعی باید و ( می تواند ) ، ضمن تحت حمایت قرار دادن خانواده ای که یک عضو معتاد دارد ، از آنها جلوگیری ( پیشگیری ) کند ؟ ‏ اولین نکته که باید مورد توجه قرار گیرد  درخواست  است . مددکار یا کسی که می خواهد یک فرد معتاد را درمان کند نباید خود او(مددکار) مداخله کند. درخواست و تقاضا قطعاً باید از طرف یکی از اعضاء خانواده باشد ، در واقع این شخص باید با این سیستم خانوادگی غیر قابل تحمل و منشاء درد زندگی کرده باشد . اگر غیر از این باشد ، نباید امید هیچ تغییری را داشت . معتاد گرایش دارد که از شما انتظار معجزه داشته باشد ، اینکه بتوانید با یک چوب جادویی ، او را از این منجلاب به در آورید برای او همیشه " همه چیز ، همین الآن " عادت شده است ، مثل ماده ای که نئشه اش میکند برایش کافی است که پودر را به خودش تزریق کند ، برای اینکه سریعاً احساس دوباره اثر دلخواه با روشی غیر فعال و انفعالی ایجاد شود . اگر او منتظر روز و ساعت ملاقات نماند ، اگر تلاش و صبر را متحمل نشود و مسئولیت هایش را بعهده نگیرد و فرصتی را به شما ندهد که بتوانید کمک به نجات او کنید ، عملاً اصل واقعیت و روال آن ، گویی به فرار از او ادمه خواهند داد.                         تقاضای یک فرد معتاد ، همیشه ( دوسویه - دوگانه ) است . او را منصفانه و صادقانه در کشمکش تقسیم شدن خود ، میان تمایل به ادامه مصرف مواد و تمایل به کنار گذاشتن آن ، می یابیم . این تناقض همواره زنده و بارور است ، حتی هنگامیکه از آغاز راه درمان مدتها گذشته باشد . در واقع همین تناقض ، ماده اولیه کار است ، تا روزی که معتاد موفق شود به برگزیدن و انتخاب ، حتی گاهی مدتها پس از اینکه مصرف مواد کاملاً کنار گذاشته شده باشد ، این حس وجود دارد . این هنگامی که او صحبت از تمایلش به مصرف دوباره می کند و یا هنگامیکه عود رخ می دهد ، برایتان آشکار و آشکارتر می شود . این یک شکست قلمداد نمی گردد ، بلکه داده ها و اطلاعات جدیدی بدست می آید که به ما امکان بیشتر برای پیگیری کارمان را می دهد . بنابراین مددکار می بایست مسلح به صبر باشد و آماده برای اینکه اغلب موارد ، کار درمان را از نو پی گیرد . وجود این الزاماً به معنی عدم داشتن اراده و کم بودن میل به ترک نیست . ‏ عده ای دیگر این پدیده را تحت عنوان نگرانی از ترک علامت ( اضطراب جدایی از نشانه ) توجیه می کنند . و مجموعاً روشی کاربردی و شناخته شده است برای بهره گیری از عوامل ناشناخته ای که بررسی آن مشکل به نظر می رسد . به عبارتی با هر مشکلی باید بدون سهل انگاری رویاروی شد و تدریجاً به مهارتهای حل آن نزدیک شد . ‏در نتیجه ، انگار عملاً انتظار تقاضایی ایده آل ، نمی تواند وجود داشته باشد . حتی اگر یک معتاد ، برای شما قسم بخورد که می خواهد مواد مخدر را کنار بگذارد و هرگز دست به ادامه مصرف نزند ، باید بدانید که نمی توانید فقط بر مبنای کلمات هر چند با صداقتی واقعی و عمیق بیان گردد تصمیم بگیرید و ادامه روند درمان را پیش بینی کنید .

اتخاذ برخی تدابیر در روش درمان موثر

در تعهدات خدمات درمانی باید دو نکته را در مورد مراجعین معتاد اضافه کرد : اولین نکته اینگونه مطرح می شود : بیمار متعهد می گردد که بدون استعمال و تأثیرپذیری از مواد و داروهای مخدر یا الکل یا هر چیز ممنوعه دیگر ، تحت نگهداری قرار گیرد . قید این معیار مانع از آن می شود که افراد تحت نگهداری به شیوه ای انفعالی عمل کنند و از این طریق زمینه تغییر واقعی در فرد فراهم می شود . اگر لازم باشد می توان تدابیری از جمله کنترل توسط آنالیز ادرار را نیز اعمال کرد ، چرا که برخی از معتادین ، به لحاظ مقادیر ( دوزهای ) جذب شده در بدن یا واکنشهای خاص به واسطه ماده مصرفی ، وضعیتی ظاهراً نرمال دارند ، حتی در موقعیت مصرف یا اصطلاحاً " موقعیت خطا " . بدون این معیار ، معتاد بیشتر متمایل به مصرف مواد خواهد شد ، بویژه در " موقعیتهای هیجانی " که از رویارویی می گریزد و در نتیجه آنچه به آنها گفته شده است ، ( مثلاً اینکه اجازه مصرف ندارد ) بسادگی فراموش خواهد شد و او خود را در وضعیت " مخاطب غایب " قرار می دهد . دومین نکته : مراجع خود را متعهد می کند که در ساعت مقرر ، خود را به مرکز نگهداری برساند و در آنجا حضور یابد و دقیقا خود را ملزم به رعایت ساعت قرار ملاقات ، همانگونه که تعیین شده بداند . این قاطعیت ساختارهای قانونی و روند تعیین شده را حفظ خواهد کرد و بعنوان عاملی نشانه یاب عمل می کند که معمولاً پیش از آن زمان وجود نداشته است . ضمناً بکارگیری این روش باعث می شود که فرد معتاد مرتباً بی مورد مراجعه نکند. مددکار هم با این شیوه دیگر خود را ناچار نمی بیند که تصور کند که انگار باید همیشه اطلاعاتی برتر را در مشت خود حاضر و آماده داشته باشد و خود را جوابگویی دائمی بداند و دیگر بر آن باور نیست که گویی باید متحد معتاد باشد و در مقابل امیال او ، وضعیتی که آزار دهنده و دست و پاگیر ( مزاحم ) در برابر خانواده است . با در نظر گرفتن چنین پیش بینی هایی ، کار می تواند شروع شود . آنچه باقی می ماند کمک کردن به خانواده است برای کشف و پی بردن به فرآیند عملکردی که چنین محصولی ( فرد معتاد ) را پدید آورده است   و اینکه با کمک اعضاء خانواده یک روش عملی که برایشان قابل قبول و رضایت بخش باشد پیدا کنیم . کاری که قطعاً امری ساده و کوچک نیست .

نقش خانواده  درمددکاری

بسیار حائز اهمیت است که ابتدا ، خانواده را نسبت به رفتاری که از بیمار سر می زند حساس کنیم . معتاد نشانه هایی را از کلیت خانواده به همراه خود دارد . با کمک فرصت آشکار سازی و صحنه های عینی و عملی فاش سازی در مراکز نگهداری ، باید خانواده را متمایل به پذیرفتن این واقعیت کرد که فرد معتاد به تنهایی مسئول اعتیاد خود نیست. بلکه او از سنگر اعتیاد ، پاسخگوی درخواست الزامی است که توسط دیگران ( اعضاء خانواده ) بر او اعمال شده است و او تقبل کرده که نشانه ای را که نمایانگر و دربرگیرنده مجموعه سیستم است به همراه خود داشته باشد و معرف آن باشد . مددکار باید با نهایت احتیاط خانواده را به درک این فرآیند بکشاند و برساند موضوع اصلاً این نیست که ما احساس گناه والدین را بیشتر کنیم زیرا که اولاً هدف ما چنین چیزی نبوده و ثانیاً در صورت بروز چنین احساس گناهی در آنها ، برای روبرو نشدن با این واقعیت ناخوشایند احتمالاً به تعهدات مشارکت در درمان پایبند نمی مانند و یا بعبارتی فسخ قرارداد در ادامه همکاری صورت می گیرد و بدینگونه حیات سیستم به همان شکل ادامه می یابد . حال آنکه هدف ما کمک به درک و پذیرش این موضوع بوده تا با پرداختن به آن ، از نتایج حاصله برای اصلاح سیستم بهره جوییم.

 نقش و جایگاه مددکاران تجربی اعتیاد در بازپروری وبهبودی درمانگر

بی تردید نظریه های مختلف روان درمانی هر کدام فرآیند روانی خاصی را در تبیین خصوصیات رفتاری فرد معتاد مورد توجه قرار می دهند.از این رو انتظار می رود که مطابق با دیدگاه پذیرفته شده نظری فرآیند های تغییر از طریق ساز و کارهای مناسب و شیوه های عملی و مداخلات درمانی با استفاده از راهکارهای تعیین شده و کاربردی و ساختاری ایجاد گردد.اثر بخشی همه اشکال روان درمانی اعتیاد قویاً متضمن ارتباط و اعتماد  درمانجو به درمانگر و مولفه های درمانی است.زیرا واکنش های ذهنی و عاطفی معتاد در پروسه درمانی و بهبودی نقش ویژه ای در جهت اتخاذ راهبردها و جهت یابی درمانی و ارتباط درمانی درمانگر با درمانجو در خصوص نفوذ به شخصیت کاذب معتاد دارد.از این رو برای ایجاد بستری امن و کم تنش جهت آغاز مداخلات  بهبودی هم چنین بوجود آوردن انگیزش و زمینه خود باوری در فرد معتاد نوع خاصی از مقابله و رویارویی را در ساختار اجتماع درمانی باید طراحی و برنامه ریزی کرد که این نوع رویارویی را «مداخله از طریق همتایان »(intervention by peer education) عنوان می کنیم.

این سیستم درمانی برای تضعیف کردن انکار ورزی و سیستم دفاعی غیر بهداشتی و سالم معتاد در نظر گرفته می شود.بنابراین حضور پرنقش اجتماعی درمانی مددکاران تجربی(شبکه همسان) تاثیر گذاری بی همتایی بعنوان تسهیل کننده و انتقال دهنده در فرآیند تغییر دارند.مخصوصاً در برخورد با احساسات منفی معتادین بویژه احساس حقارت و مرجع قدرت ستیزی که پروسه درمانی و ارتباط درمانگر- درمانجو را شدیداً تحت الشعاع قرار داده و مختل می کند.تجربه مدت بازپروری در مراکز خود یاری و اجتماعات درمان مدار معتادان عملاً نشان داده است که نقش اجتماعی- درمانی از طریق کمک همتایان به افراد معتاد در پروسه درمانی و بازیابی اثر گذاری مثبت و کارآمدی موثر و واکنش دو سویه دارد.تعداد زیادی از بیماران بهبود یافته از اعتیاد که در مراکز درمان مدار و گروه های خود یاری بهبود یافته اند یکی از بزرگترین علل موفقیت خود را در عدم بازگشت به اعتیاد کمک و کار فشرده با دیگر همتایان خود می دانند.به اعتقاد و تجربه ما در موقعیت های فشار روانی و اجتماعی که اقدامات موثری برای ایجاد تعادل و بهداشت روحی،روانی وجود نداشته باشد کمک به همدرد، رفتاری معنوی(spiral deed) و شیوه ای روانی و قدرتمند در ایجاد اعتماد به نفس،عزت نفس و سلامت روانی می باشد.                                                    

یکی از دلایل که درمان های معمول در مورد معتادین موفقیتی نداشته،این است که معتادان معمولاً نمی توانند به اندازه کافی ساکت نشسته و فرآیند سلسله مراتب اجتماعی را تحمل کنند.درک و لمس این حقیقت که،ما نیز آن را تجربه کرده ایم،جز با به کارگیری اصول «همنوایی- همسانی و هم زایی»امکان پذیر نبوده است.آنچه در این بحث آمده است،بیان ساده یک مسئله روانی و اجتماعی است.به صورتی که برای عامه درمانگران،پزشکان و مددکاران اعتیاد مراکز درمانی معتادین قابل درک بوده و همراه با روشهای کاربردی در کمک به درمان و بازپروری معتادین اثر گذار باشد.مسئولیت این افراد در پروسه درمانی اعتیاد بسیار حساس و مهم تلقی می شود.لذا می توان گفت که آموزش،آگاه سازی،همچنین تجهیز نمودن مراکز درمانی و مشاوره ای،به حضور و شرکت گسترده گروه همسان در ترکیب تیم درمانی،امری الزامی است.بدیهی است حضور و شرکت این افراد در تیم درمانی به عنوان «تسهیل گر و انتقال دهنده»از اهمیت ویژهای برخوردار است.

محتوای این بحث رویکردی است از تجربی و کاربردی از چگو نگی تعمیق ارتباط درمانی بین درمانگر و بیمار معتاد که فرآیند بازپروری مدل اجتماعی را تسهیل می کند.با توجه به تجارب میدانی و حضور در انواع مراکز درمانی گروه های خود یاری،اجتماعات درمان مدار و اردو بازپروری به این نتیجه رسیده ایم که ترس و فقر عاطفی زیر ساخته های اختلال شناختی احساسی و رفتاری فرد معتاد می باشد و ریشه آن هم باید در دوران کودکی فرد و خانواده او جستجو شود.امروزه اکثریت صاحب نظران در علوم رفتاری به این واقعیت اذعان دارند که از جمله ویژگی های مشترک اکثریت معتادان عدم رشد و بلوغ عاطفی و پیش زمینه بیماری اعتیاد خود گم شدگی یا بیماری هم وابستگی (co dependency) می باشد که این اختلال خود موجب احساس ترس جهانی و عدم امنیت روانی می گردد.

گرچه فرد معتاد سی ساله است ولی از نظر کارکردهای عاطفی همانند نوجوانی ده ساله به نظر میرسد؛ زیرا اکثریت معتادین قبل از اینکه کودکی را تجربه نمایند مجبور شده اند یک بزرگسال باشند چرا که جامعه و خانواده فرصت رشد عاطفی را به او نداده اند و او نیز در قلعه ناپختگی عاطفی خودش را محصور کرده و نسبت به دنیای بیرون از خود و ناشناخته ها احساس ترس و عدم امنیت می کند.

طبیعتا برای رهایی از این حصار رنج آور و رویارویی با واقعیت های دنیای پیرامون خود شخص نیاز به نیروی کمکی برای ابزار وجود و تعامل با محیط خودش دارد و نهایتاً برای کمک به خودش مجبو ر است به چیز دیگری متکی باشد به نظر ما خیلی از معتادین خود به تنهایی بدون اضافه کردن فشارهای روانی و اجتماعی به اندازه کافی زندگی سخت و طاقت فرسا دارند.احتمالاً ایجاد فشاری که از هر طرف برای ترک اعتیاد به معتاد اعمال میشود به شرطی کردن رفتار معتاد کمک می کند اما این فشارها مطمئناً نخواهند توانست عطش بی پایان معتاد را به عزت نفس و بلوغ عاطفی منتفی کند.

فشارها و تهدیدات با توجه به تجربه ما در فرد معتاد بیشتر حالتی دفاعی ایجاد می کند خیلی از معتادان خود را برای زندگی در دنیای پر اضطراب و خشن آماده کرده اند.

آنچه آنها در برابرش مقاومت ندارند وقادر به دفاع از خود نیستند ملایمت و محبت است.

فرد معتاد در پویش سلسله مراتب نیازهای روانی خود و رسیدن به مراحل معنوی و متعالی به علت نیازهای شدید اولیه و دغدغه های ناشی از عدم امنیت و تماس و تعامل با زندگی درونی و معنوی را که عامل دینامیکی برای حرکت وجودی و جهانی و خود انگیختگی است از دست داده و زندگی او فاقد معنا و هدف متعالی و روحانی میباشد.بر این اساس می توانیم بگوییم که معتاد به طور هوشیار یا نا هوشیار از فقدان معنا در زندگی رنج میبرد.

بنابراین آنچه در این پروسه درمانی و بازپروری به ویژه رابطه درمانی بین درمانگر و بیمار مطرح است و اهمیت دارد.هم نوایی معنوی و ساختار غیر سلسله مراتبی و مرجعی و نقش هم دلانه درمانگر و اجتماع درمانی با بیمار است که می تواند امنیت روانی و فرصت مناسبی را برای آشکار سازی و برون ریزی بدون فرا فکنی فراهم نماید.به اعتقاد ما ترس و عدم امنیت فرد معتاد با نسبت به روابط اجتماعی و قرار دادهای آن بدبین و بی اعتماد میکند و کارکرد های شخصیتی و واکنش های عاطفی او را در جهت حفظ تعادل روانی و احساس رضایت مندی از خود به علت عدم مهارت در رفتارهای انعطافی و انطباقی متاثر بوده از برچسب های اجتماعی «کجرو»و «معتاد»و تضییع حقوق اجتماعی و حذف کرامت انسانی او را کژ کار میکند. چنانچه برخی از هنجارهای جامعه را عمل میکند بدون اینکه هدف های زیربنایی این هنجارها برای او مفهوم و معنای حقیقی داشته باشد.

 - الگوی تعاملی و ارتباطی شبکه همسان در برنامه های بهبودی

طبق تعریفی که پیشگامان رهایی از فرآیند بهبودی و رشد در بازپروری اجتماعی دارد ایجاد شبکه ای است ساختار یافته هوشیار و قانون مدار به مثابه یک خانواده پویا و سالم که تعاملات در آن بر اساس عقلانیت-معنویت و عدالت و بهره گیری از مهارت های ارتباطی سالم فردی و اجتماعی است که از طریق الگوبرداری و همانند سازی از مدلهای سالم(معتادان بهبود یافته)انجام می پذیرد.

مکانیسم و ساز و کارهای پویش تغییر و رشد(personal growth) در شبکه اجتماع بهبودی فرآیندی است معنویت محور با ارکان «همنوایی- همسانی و همتایی»که ما آنرا«کنش نفوذی»نام میبریم و کاربرد این مبانی تسهیل کننده روابط پایدار و پویا بین درمانگر و بیمار می باشد.بنابر خصوصیات بیماری اعتیاد که خود بزرگ بینی،کمبود اعتماد به نفس،احساس جدایی و تفاوت،جامعه ستیزی،مشکل با مرجع قدرت،مسئولیت ناپذیری و مکانیسم دفاعی«انکار»می باشد.استفاده از شبکه همتایان در تیم درمانگر به عنوان«کنش نفوذی»تعدیل کننده این خصوصیات بیماری اعتیاد در پروسه بازیابی و بهبودی است.

نقش همتایان دربرنامه های درمانی

موضوع دیگر مربوط به الگوی رفتاری درمانگر و ساختار اجتماع معتاد می باشد. نقش همتایان در ساختار و برنامه های درمانی،تاثیر بسزایی در شکستن دیوار دفاعی معتاد دارد.مکانیسم دفاعی در فردمعتاد بر اساس ترس و بی اعتمادی به دیگران و پنهان نگه داشتن علائم بیماری در او شکل گرفته است. معتادان به علت مرجع قدرت ستیزی،واکنش آنها نسبت به افرادی که دارای عناوین و برچسب های قدرتی و سلسله مراتبی هستند،منفی است.

طبیعتاً کارکردهای طبیعی و تجربی همتایان قابلیت ارتباط عمیق و تاثیر گذار را به اجتماع درمانی و تیم درمانگر می دهد.در جامعه شناسی اعتقاد بر این است که در کنار هر نقش اجتماعی یک منزلت اجتماعی وجود دارد و این دو از هم جداشدنی نیست.منزلت اجتماعی ارزشی است که یک گروه برای یک نقش اجتماعی قائل است.نقش دو نوع است:طبیعی و کارکردی.نقش طبیعی مثل پدر و مادر در خانواده و نقش کارکردی مثل یک مددکار اجتماعی در مراکز اصلاح تربیت نوجوانان و یا نقش یک پرستار کودک در پرورشگاه.عموماً نقش درمانی یک درمانگر در ارتباط با بیماری خود نقش کارکردی محسوب می شود. حال براساس توانمندی های ارتباطی و برقراری روابط صمیمی،درمانگر بطور رسمی مورد احترام بیمار قرار می گیرد.چنانچه این روابط گسترش پیدا نماید و الگوهای رفتاری درمانگر و ساختار درمانی با مبانی«همنوایی-همسانی و همتایی»توام گردد،فرآیند نقش کارکردی درمانگر تبدیل به نقش طبیعی گردیده و گذشته از منزلت اجتماعی،مقبولیت و اعتبار لازم را هم برای جلب اعتماد بیمار به دست خواهد آورد.

در پروسه درمانی و بازپروری،عمدتاً یک درمانگر لازم است نقش طبیعی داشته باشد،تا قابلیت کنش نفوذی را در ارتباط درمانی با بیمار داشته باشد و این از ضروریات کار تربیتی و باز پروری معتادان است.این بحث در مورد والدین نیز مصداق دارد،بچه ها از ابتدا با نقش های طبیعی والدین خود رشد می کنند و آنچه فرد مبتلا به بیماری اعتیاد با وجود احساس ترس و عدم بلوغ عاطفی بدان نیاز دارد،نقش طبیعی درمانگر است نه نقش های کارکردی آن،یعنی نقش هایی که بر اساس وظیفه شغلی،مسئولیتی و یا روابط حقوقی و یا قانونی به او سپرده شده است.

همچنان که کودک پدر و مادر خود را خوب یا بد والدین خود می داند و نیاز طبیعی به آنها دارد نه جایگزینی های کارکردی و به اعتقاد ما بدترین مادرها در تامین امنیت روانی از بهترین پرورشگاه ها بهتر است،زیرا تنها نقش طبیعی مادر است که احساس امنیت،اعتماد و احساس تعلق را در ابعاد روانی و اجتماعی برای کودک فراهم می کند و موجب رشد عاطفی کودک می شود.

وقتی ساختار شبکه اجتماع درمانی به مانند خانواده ای بی ثبات و ناپدار شکل گرفته باشد.طبیعتاً اعضای این خانواده از احساس امنیت و اعتماد برخوردار نخواهد بود و تعادل روانی، اجتماعی این شبکه نامتعادل می گردد.در چنین شرایط فرد معتاد بر اساس نظام اعتقادی و فکری خود محورانه و استفاده غیر بهداشتی از مکانیسم های دفاعی و واکنش های عاطفی نامتناسب،امکان تغییر و بهبودی را از خود سلب خواهد کرد و حتی تعارضات درونی و بین فردی را در گروه بوجود خواهد آورد.

 

نتیجه گیری

دربرخورد با افراد معتاد به این نتیجه می رسیم که مددکار به تنهایی نمی تواند نقش موثری در کمک کردن به افراد معتاد داشته باشد. در چنین مشکلی که مددکاردر مقابل یک شخص معتاد به عنوان یک مددجو یا درمانجو قرار می گیرد بهترین راهی که در اینجا به نظر می رسد این است که مددکار در جریان مددکاری خود از افرادی کمک بگیرد که به مددجو(درمانجو) بیشتر از هر شخص دیگری نزدیک باشند دراین جریان می توان از همتایان بیمار(معتاد) در جریان درمان استفاده کرد. چیزی که اینجا مهم می تواند باشد میزان اعتمادی است که افراد خانواده وشخص معتاد باید به مددکار داشته باشند.  تا یک جریان مطمئن بین اعضای خانواده ی فرد معتاد ومددکار شکل نگیرد جریان درمان نمی تواند اثر بخش باشد. افراد خانواده می توانند با کمک به مددکار در حل مشکلات فردی که در خانواده دارای مشکل است (معتاد) او را یاری رسانند. همچنین مددکار می تواند نقش موثری را در جلب اعتماد اعضای خانواده برای همکاری داشته باشد.

آنچه از ترکیب موارد مختلف این بحث نتیجه می شود اینکه مددکار(درمانگر) باید بتواند در بین بیماران با کارکردهای طبیعی و استفاده از مبانی «همنوایی- همسانی و همتایی»به مکانیسم دفاعی بیمار ضربه زده و صفت خود محوری را در او تعدیل و خنثی کند. برای رسیدن به این مهم که چگونه می توان فضایی امن،سالم و کم تنش را در محیط اجتماع درمانی بوجود آورد لازم است چند باور اجتماعی در بین افراد اجتماع بهبودی تعمیم پیدا کند.

 

 

 

 

 

 

منابع اینترنتی

http://rahayi.ir

http://www.dchq.ir

منابع

1- احـمد ، احـمـدی (1382)،روانشناسی نوجوانان وجوانان،اصفهان،انتشارات مشعل، چاپ دهم

2- اقــلیما، مـصطـفی (1381)، مـددکاری فـردی؛ تهران ، انـتشارات دانـژه، چـاپ اول       

3- بـرامـر، ام. لورنس(1387)،مـراحل

انـتشارات سـمت، چاپ سوم

4- زاهدی اصل،محمود (1387)،مبانی مددکاری اجتماعی،تهران،انتشارات علامه طباطبائی،چاپ چهارم

5- شــولــمن، لارنـــس(1380)، مددکاری اجتماعی(مهارت کارباگروهها) جلد دوم؛ مترجم مـنیرالسادات میربها واکـبربخشی نیا، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی؛ چاپ اول

6- فرجـاد، محـمدحسین(1388)، مبـانی مـددکاری اجتـماعی ،تـهران،نــشرعــلم،چــاپ اول


 

نظرات 3 + ارسال نظر
محک شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:19 ب.ظ http://mahak-a-92.blogfa.com

سلام از مطالبتون برای تحقیق دانشگاهم استفاده کردم ...

ممنون از مطالبتون...

خواهش میکنم

کویر تنهایی پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ب.ظ

درسته کارمون دلسوزی نیست ولی باید یه احساسی از ته دل داشته باشی به مشکل و افرادش تا بتونی کمکشون کنی

اره حرفتون کاملا درسته........به عبارتی دیگه اونم میشه....

کویر تنهایی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ب.ظ

اصلا اعتیادو دوست ندارم حتی واسه دشمنم . دلم میسوزه واسه بچه هایی که خانواده معتاد دارن

با قسمت اول موافقم ولی با قسمت دوم نه !!!!!کار مددکار دلسوزی کردن نیست!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد